و آنها اصلاً در اِین قضِیّه استدلال
دارند! ولِی اِینطور نِیست و مولا نمِیتواند در اِین
عبد بههر نحوِی تصرف کند، مثلاً نمِیتواند طورِی از او بار
بکشد که از بِین برود و کمرش درد بگِیرد و صدمه به او وارد بشود و مبتلا
بشود. ِیکچنِین تصرّفاتِی حرام است و فقط بر طبق آنچه شرع اجازه
داده است باِیستِی با اِین عبد و أمه برخورد کرد.
عدم وجود ملکِیت مطلقه و تصرّف طلق
بنابراِین
بهطور کلِی در تمام موارد ملکِیت اصلاً اِینطور نِیست که ِیک ملکِیت مطلقه و تصرّف طلق داشته باشِیم و بأِیّنحوٍ کان
بتوانِیم در اِین مال تصرف کنِیم؛ بههِیچوجه
ِیکچنِین ملکِیتِی ندارِیم!
در
اِینجا عقلاء هم تصرف مطلقه در مال را جاِیز نمِیدانند؛ مثلاً اگر
شما به عقلاء بگوِیِید که شخصِی مِیخواهد فرش خود را
بِیرون بِیندازد تا از بِین برود، عقلاء او را مذمت مِیکنند،
ِیا اگر شما به عقلاء بگوِیِید که شخصِی آنقدر از عبدش کار
مِیکشد تا او را از بِین ببرد، آن شخص را مذمت مِیکنند.
اِین ِیک اصل عقلائِی است و عقلاء هم خلاف فطرت و خلاف وجدان
نمِیتوانند حکم کنند و اگر هم بخواهند حکم بکنند عقل جلوِی آنها را
مِیگِیرد؛ چون همانطورِیکه عرض کردِیم، بناء عقلاء با بناء
عقل دوتا نِیست إلاّ اِینکه عقل بناء کلِی دارد و عقلاء آن بناء
کلِی را در مسائل جزئِی پِیاده مِیکنند، ِیعنِی
بناء عقلاء، مصداق مبانِی و قضاِیاِی کلِّی عقل است و عقلاء
اِین مصادِیق را بِیان مِیکنند. اما عرف همچنِین
مطلبِی ندارد؛ ِیعنِی بحث ما بحث عرفِی نِیست، بلکه بحث عقلائِی
ِیا عقلِی است.
حکم تصرفات در ملک خود در صورت اضرار به غِیر
بناءًعلِیٰهذا ِیکِی از مواردِی که
عقلاء در اِینگونه موارد تصرف مِیکنند و بناء را دخِیل مِیدانند
تصرّفاتِی است که شخص در ملک خودش انجام مِیدهد بهنحوِیکه آن تصرف موجب اضرار به غِیر
و سلب حق غِیر مِیشود. عقلاء در اِینگونه تصرفات، اِین
دخالتها را إعمال مِیکنند.
منبابمثال
منزلِی در کوچهاِی واقع است و راه براِی اِین کوچه از جلوِی
منزل ِیک شخص مِیگذرد و به اِین شخص تعلق مِیگِیرد و او
مِیگوِید: «اِین معبر من است، چون از درب منزل من مِیگذرد.»
البته اِین قضِیّه را ِیک دفعه تذکر دادم و