[بحث در رواِیات قاعده لاضرر
بود.] رواِیت چهارم رواِیتِی است که در دعائم
الاسلام ذکر شده است. گرچه کتاب دعائم الاسلام
کتابِی است که قاضِی نعمان مصرِی آن را تألِیف کرده و در خصوص
اِیشان تعدِیلِی وارد نشده است؛ ولِی به جهت
موقعِیّتِی که آن زمان داشته است و اِین کتاب را به عنوان کتاب
قانون تألِیف کرده است، رواِیاتِی که نقل مِیکند، از
رواِیات شِیعه أخذ شده است و مراسِیلِی که در اِین کتاب
آمده است در حکم فتاواِی شِیعه مطرح است. بنابراِین ما مِیتوانِیم
به عنوان تأِیِید ـ نه تأسِیس ـ رواِیات دعائم الاسلام را مورد نظر قرار بدهِیم.
البته
در شِیعه بودن اِیشان اختلاف است. بعضِیها اِیشان را
از باب قرائنِی که در اِین رواِیاتش مشاهده کردهاند شِیعه
مِیدانند؛ ولِی بعضِیها اِیشان را شِیعه نمِیدانند،
منتها به مقتضاِی وقت و دولت فاطمِی و حکام فاطمِیِین که
شِیعۀ [اسماعِیلِی] بودهاند، اِین رواِیات را بر
طبق مذاق تشِیّع بِیان کرده است. در هر صورت، بنده با اِینکه
تتبع هم کردهام، اما دلِیل موثقِی بر تشِیّع اِیشان
پِیدا نکردم و دلِیلِی هم نبود.
ولِی در خصوص اِینکه
رواِیات دعائم الاسلام متّخذ از شِیعه
است، حرفِی نِیست؛ ِیعنِی اِیشان گرچه سند را ذکر نکرده
است، ولِی متن رواِیات شِیعه را بِیان کرده است. البته ممکن
است بهندرت رواِیات عامهاِی هم که موافق با مذاق تشِیّع است ـ از
باب عدم خلاف در اِین رواِیات ـ آورده باشد.