ملاکِ
دِیگر، ملاک هرج و مرج است و من آن ملاک را بهخاطر اِین
إسکار، جعل کردم و اِین إسکار علّت براِی آن حکمِ کلِیِ دِیگر
است.
منبابمثال
روزۀ روز عاشورا بهخاطر سرور بنِیامِیه کراهت دارد؛ وإلاّ
روزۀ روز عاشورا استحباب داشت[1]
و ِیکِی از اِیّامِی است که روزۀ آن مستحب است،[2]
منتها چون بنِیامِیه تبرُّکًا بقتل الحسِین اِین روز را روزه مِیگِیرند،
شارع روزۀ اِین روز را در مقام جعل و در مقام حکم تقطِیعِی و
در ِیک مقطع خاص، مکروه شمرده است.[3] حالا اگر ِیک
مسلمان و شِیعه بخواهد به استحباب عمل کند، در اِینجا باز بر اِین
فعل کراهت بار مِیشود؛ مثلاً شخصِی که منزلش در دهِی است که روز
عاشورا در آنجا نه مسرّتِی است، نه خوشحالِی است، نه ابرازِی است و
نه اظهارِی، اگر بخواهد روزه بگِیرد، در اِینجا چه داعِیاِی
براِی کراهت هست؟ آِیا در اِینجا مِیتوانِیم
بگوِیِیم که کراهت برداشته مِیشود و آن استحباب اوّلِی
مِیآِید ِیا در اِینجا کراهت به حال خودش باقِی است؟ نه،
کراهت به حال خودش باقِی است؛ چون اگرچه اِینجا علّت براِی کراهت
وجود ندارد، ولِی شارع از اِین کراهت به ِیک ملاک
دِیگرِی دست ِیافته است که آن ملاک شامل ما نحنفِیه
خواهد شد. آن ملاک مثلاً همِین انزجار کلِّی است که شامل اِین مورد
هم مِیشود، ِیا مثلاً ِیک هرج و مرج کلِّی
ِیا ِیک فساد کلِّی ِیا ِیک کراهت کلِّی است که از
اِین عمل در نفس شارع بهوجود آمده است بهطورِیکه دِیگر
زمِینۀ استحباب را کلاً از بِین برده است؛ ِیعنِی عمل بنِیامِیه
دِیگر زمِینۀ استحباب را از بِین برده است. اِین
ِیک ملاک کلِّی مِیشود.
بله، وقتِی که دِیگر آن
عملِ بنِیامِیه و آن جهتِ مشرِّع اِین کراهت برداشته شود، اِین
کراهت هم برداشته مِیشود، مثل زماننا
هذا که الآن دِیگر کسِی روز عاشورا