منبابمثال
مطلبِی از مرحوم آقا را به مسئلۀ بسِیار مهمِی ضمِیمه
مِیکنند و آن را نقل مِیکنند؛ بعد دِیگران پِیش مرحوم آقا
مِیآِیند و اِیشان را بازخواست مِیکنند که چرا شما
اِین حرف را زدِید؟! اِیشان هم مِیگوِید: «من کِی
اِین حرف را زدم؟! من فقط گفتم که ممکن است اِینطورِی باشد!»
ولِی آنها گفتهاند که فلان مسئله باِید اِینطور باشد، و مرحوم
آقا هم اِین حرف را زدهاند؛ آنوقت اِین دو تا با هم جمع
مِیشود، پس مرحوم آقا در فلان مسئله اِین نظر را دارند!
من اِینقدر
از اِین قبِیل موارد از درسخواندههاِیمان دِیدهام که اصلاً
بهطور کلِی دِیگر نمِیتوانم به هِیچ شخصِی اعتماد بکنم؛
ِیعنِی الحمدللّه واقعاً بعضِیها در ضمّ ضمائم و جمع قرائن، اِینقدر
دچار اوهام و خِیالات هستند که مثل اِین بچههاِی
خِیالاتِی، فِیالجمله با ِیک طِیران طِیرِی فوراً
براِیشان قطع حاصل مِیشود، آنهم فقط با ِیک قرِینۀ جزئِیه!!
لذا ما اصلاً بههِیچوجه نمِیتوانِیم اعتمادِی بکنِیم.
در اِینصورت
محمّد بن حسِین بن أبِیالخطاب که از اجلاء مشاِیخ طبقه سابعه شمرده
مِیشود، چطور همِینطورِی اِینهمه رواِیت از شخصِی
نقل مِیکند؟! آن فرد باِید جزء مشاِیخ اِیشان باشد، ِیعنِی
کسِی باشد که اِیشان پِیش او مِیرفته است و به او مراجعه
مِیکرده است. اگر اِیشان مِیدِید که او فرد موثقِی
نِیست اصلاً او را رها مِیکرد! ما که هِیچکداممان مقامات آنها
را ندارِیم اِینطور نقل نمِیکنِیم! اگر ما ِیکچنِین
اشخاصِی را ببِینِیم که در نقل موثق نِیستند، اصلاً به نقل
آنها گوش نمِیدهِیم تا ذهنمان را بِیخود مشغول نکنِیم، ِیا
اگر گوش بدهِیم دِیگر نقل آنها را ثبت نمِیکنِیم تا اِین
مطلب بعداً باعث اشکال نشود، ِیا اگر ثبت کنِیم اقلاً مِینوِیسِیم
که من نسبت به اِین شخص شبهه دارم. اما در اِین کتب اصلاً چنِین
حدِّی نِیست و لحاظ هم نشده است. اگر محمّد بن عبدالله بن هلال
پِیش اِیشان فرد موثقِی نبود، ذِیل اِین رواِیت
مِینوشت: اِین رواِیت را از محمّد بن عبدالله بن هلال نقل
مِیکنم و اِیشان پِیش من فرد موثوقٌبهاِی نِیست. اما
اِیشان اِینهمه رواِیت را بدون هِیچ تذکرِی نقل کرده
است، پس قطعاً محمّد بن عبدالله بن هلال فرد ثقهاِی است.