هلال جزء
رجال کامل الزِیارات ابنقولوِیه[1] و از مشاِیخ محمّد
بن حسِین بن أبِیالخطاب است که اِیشان از اجلاء مشاِیخ
طبقۀ سابعه بوده است و محمّد بن حسِین بن أبِیالخطاب، مردِی
به اِین جلِیلالقدرِی[2]
هِیچوقت از شِیخِی که مورد وثوقش نِیست، اِینهمه رواِیت
نقل نمِیکند،[3] لذا
قطعاً اِیشان مورد وثوقش بوده است.
دلالت إکثار رواِیات اجلاّء از فردِی بر توثِیق آن
فرد
به نظر مِیرسد اِینهاِیِی که
در باب رجال به اِیشان اشکال کردهاند و اِین بحثها را مطرح کردهاند، اصلاً
همِینطورِی سخن گفتهاند! آخر ِیکچنِین شخص جلِیلالقدرِی، از فردِی که او را نمِیشناسد همِینطورِی
رواِیات نقل مِیکند؟! اصلاً مگر اِینطور مِیشود؟! آخر
انسان اِینقدر بِیملاحظه مِیشود؟!
برخِی
افرادِی که مطلبِی نقل مِیکنند، با اِینکه خوب هستند ولِی
افراد عادِیاند. خودمان هم اِین افراد را مِیبِینِیم، مثلاً
همِین دوستان و رفقاِیِی که با ما هستند آدمهاِی عادِی
هستند و همانطورِیکه آن روز عرض کردم، بنده خودم آنقدر مطلب خلاف از اِینها شنِیدهام، که دِیگر
ِیک روز در ِیک جلسه گفتم که من تا خودم حرفِی را با گوشم از مرحوم
آقا نشنوم، از هِیچکسِی قبول نمِیکنم؛ هرکه مِیخواهد باشد!
بهخاطر اِینکه آنقدر مطلب خلاف و برعکس شنِیدم، که هر کسِی
هر حرفِی را از قول مرحوم آقا نقل کند اصلاً گوش نمِیدهم، مگر
اِینکه براِی انسان وثوق بِیاورد. چون خِیلِی اوقات
راوِی بنا بر فهم خودش حرفِی را نقل کرده است، بعد مِیبِینِیم
اِین کلام اصلاً با مسلک اِیشان نمِیسازد و تعجب مِیکنِیم
که چطور اِیشان اِین را فرمودهاند؛ بعد مِیبِینِیم که
مطلب مرحوم آقا اصلاً طور دِیگرِی بوده است و اِیشان چِیز
دِیگرِی گفتهاند، ولِی راوِی چِیز دِیگرِی
نقل کرده است!