است نسبت به آنچه در آينده و پس از مرگ به
وسيله اعمالشان با آن روبرو مىشوند، نه امرى حسّى و مادّى.
پس از آن كه بطور مكرّر از مرگ و حتميت وقوعش ياد كرد، و با ذكر درهم
پيچيده شدن دنيا، مطلب را مؤكد كرد، اكنون، انسان را به ياد پى آمد مرگ كه آتش و
عذاب است مىاندازد و با توصيف كردنش به عميق بودن و گودى قعر آن، آدمى را بهوش
مىدارد كه هر چه بيشتر از آن حساب ببرد. از مواردى كه اين معنا را براى انسان
متصور مىكند و به ذهن مىآورد، روايتى است كه يك وقت پيامبر اكرم صداى مهيب و
وحشتناكى را شنيد، به يارانش كه حاضر بودند رو كرد و فرمود: اين صداى افتادن سنگى
بود كه در هفتاد سال پيش از لبه جهنم سرازير شده و هم اكنون به قعر آن رسيد و
صدايش شنيده شد، و اين داستان در باره شخص منافقى بود كه در اين هنگام مرد و عمرش
هفتاد سال بود، و در گذشته نيز به آن اشاره كردهايم كه در مورد شدت حرارت آتش
جهنم در قرآن چنين آمد. «فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ
بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ[1]» و
در باره سوزش عذابش مىفرمايد: «كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ
بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ[2]» و راجع به اين كه دوزخ جاى رحمت نيست و هيچ درخواستى شنيده
نمىشود، قرآن چنين حكايت مىكند: «رَبَّنا أَخْرِجْنا
مِنْها ... وَ لا تُكَلِّمُونِ[3]». و اين كه در دوزخ گشايشى براى هيچ اندوهى حاصل نمىشود مىفرمايد «إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ لا
يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ» و نيز آيه بعد: «وَ نادَوْا