بيعتت با من بوده گناه من در باره عثمان
مىباشد، به جان خودم سوگند من در اين قضيّه يكى از مهاجران بودم آنچه آنان انجام
مىدادند من هم چنان مىكردم و اين بديهى است كه هيچ گاه خداوند آنها را بر امر
خلافى گرد نمىآورد و ديده حق بينشان را كور نمىكند، و اما آنچه خيال كردهاى كه
اهل شام حاكم بر اهل حجازند، تو فقط دو نفر مرد از قريشيان شام بياور كه در شوراى
اهل حل و عقد شايستگى آنها براى خلافت پذيرفته شود، و اگر چنين امرى در مخيّله خود
بپرورى تمام مهاجرين و انصار، تو را تكذيب مىكنند، اما من مىتوانم از قريشيان
حجاز چنين دو نفرى براى تو بياورم، و آنچه كه گفتى ميان اهل شام و بصره و ميان
خودت و طلحه و زبير، در امر بيعت فرق مىباشد، به جان خودم قسم كه مطلب يكى است و
هيچ فرقى در ميان نيست، و امّا فضيلت من در اسلام و خويشاونديم با رسول خدا و
موقعيتم در بنى هاشم را نمىتوانى انكار كنى و اگر مىتوانستى بطور قطع انكار
مىكردى، و السلام (56122- 56083)
اما بعد فقد أتتنى ... بسوء رأيك،
معاويه پس از آن كه پاسخ اين نامه خود را از حضرت دريافت كرد و در
مقابل استدلالهاى امام، فروماند، دوباره نامهاى پندآميز به حضرت نوشت و به
اصطلاح، امام را موعظه و نصيحت كرد، جمله بالا آغاز نامهاى است كه حضرت در پاسخ
نامه پندآميز معاويه مرقوم فرموده است كه چنين آغاز شده بود: «اما بعد، اى على، از
خدا بپرهيز، و حسد را از خود دور كن كه اهل حسد سودى نمىبرند، و پيشينه نيك خود
را با كارهاى ناپسند تازهات فاسد و تباه مساز، زيرا ارزش اعمال بسته به عواقب آن
مىباشد، و خود را بيهوده بر آن مدار كه از طريق باطل براى كسى كه ذى حق نيست
اثبات حق كنى، زيرا اگر چنين كارى انجام دهى خود را گمراه و عملت را تباه كردهاى،
به جان خودم سوگند، سزاوار است كه سوابق نيك گذشتهات تو را