مخالفت دين كند امام (ع) بدترين فرمانرواى
او خواهد بود و كمال عقوبت را در باره وى انجام خواهد داد، از اين رو اين سخن حضرت
او را به طرف دين و عمل بر طبق آن وادار مىكرد.
نقل شده است كه وقتى نامه حضرت به او رسيد، برخى از دوستانش را خواست
و گفت: على بن ابى طالب مرا به وحشت انداخت و به هر حال مرا، در مورد ثروت
آذربايجان مؤاخذه خواهد كرد، بنا بر اين، نزد معاويه مىروم و به او مىپيوندم،
دوستانش گفتند: در اين صورت مرگ براى تو از اين كار بهتر است زيرا شهر و ديار و
خويشان خود را رها كرده و دنباله رو اهل شام شدهاى، او از اين امر خجالت زده شد،
ولى اين گفته او به كوفه رسيد و ميان مردم پخش شد، حضرت نامهاى براى او نوشت و،
وى را از اين مطلب توبيخ و سرزنش فرمود و امر كرد كه خدمتش بيايد و نامه را همراه
حجر بن عدىّ كندى فرستاد، حجر نامه را پيش او آورد و او را به باد ملامت گرفت و
سوگند به خدا داد كه آيا براستى آشنايان خود و اهل شهرت و امير المؤمنين را ترك
مىكنى و به اهل شام ملحق مىشوى؟ سر به سرش گذاشت تا بالاخره او را با خود به
كوفه برد در نخيله كه نزديك كوفه است مال و ثروت خود را خدمت حضرت عرضه كرد، قيمتش
به صد هزار درهم، به روايت ديگر چهار صد هزار، رسيد، امام (ع) تمامش را گرفت،
اشعث، امام حسن و امام حسين و عبد اللَّه جعفر را واسطه قرار داد كه حضرت مالها را
به وى بازگرداند، امام (ع) سى هزار درهم را به او پس داد، اشعث گفت اين مبلغ مرا،
كم است، حضرت فرمود حتى يك درهم زيادتر از اين به تو نمىدهم، به خدا سوگند اگر
تمامش را واگذار كنى از همه چيز برايت بهتر است هيچ گمان ندارم كه بر تو حلال باشد
و اگر به اين مطلب يقين مىداشتم همين را هم به تو نمىدادم، اشعث با خود گفت: تو
كه از راه نيرنگ در آمدى هر چه دادند بگير. توفيق از خداست.