سورههاى شعرا و قصص و غير آنها بطور مفصل
ذكر شده، و بيان امام (ع) نيز در اين مورد، روشن و آشكار است. كعب گفته است كه
حضرت موسى فردى عصبانى و داراى قامتى طولانى بود ولى برادرش هارون از او بلندتر و
چاقتر و سفيدتر و استخوان بنديش درشتتر و سه سال از موسى بزرگتر بود و بر پيشانيش
خالى داشت و نيز بر سر بينى حضرت موسى چنين علامتى بود و بر نوك زبانش به سبب
سوختگى گرهى كه باعث لكنت آن بود قرار داشت چنان كه در قرآن به آن اشاره شده است [1]. و نيز مىگويد فرعون همزمان با حضرت موسى همان
پادشاه مصر است كه با يوسف معاصر بود به نام وليد بن مصعب و بيش از چهار صد سال
عمر داشت و ليكن ديگران اين قول را نپذيرفته و گفتهاند: موساى فرعون غير از عزيز
مصر زمان حضرت يوسف مىباشد. هارون برادر موسى در سن صد و هفده سالگى از دنيا رفت،
و موسى (ع) سه سال بعد از او زنده بود و روزى كه در گذشت به سن برادرش بود. چنان
كه قبلا بيان شد، موقعى كه اين دو بزرگوار پيش فرعون آمدند به اين دليل شرط باقى
ماندن حكومت و سلطنت او را مسلمان شدن و ايمان وى دانستند كه قوانين و عمل به آن،
علت نظم بخشى به جامعه انسانى و اصلاح شدن وضع دنيا و آخرت آن مىشود كه اين خود،
سبب برقرارى حكومت و دوام عزت و دولت مىباشد، اما فرعون از گفته آنان به شگفت در
آمد و آن را نپذيرفت زيرا او خيال مىكرد كسى مىتواند چنين قولى بدهد كه داراى
مال و ثروت دنيا باشد و هنگامى كه ديد اين دو نفر لباسهاى پشمين مندرس به تن دارند
و از سرو وضعشان فقر و نيازمندى مىبارد آنان را تحقير كرد و حرفشان را نپذيرفت و
گفت چگونه مىتوانند به دوام سلطنت من كمك كنند در حالى كه آثار ثروتمندى كه زينت
و آرايش به زيورهاى طلايى است در آنان وجود ندارد.