جداست كه در ابتدا چنان به نظر مىآيد كه
علت امرى واقع شده است در حالى كه سيد رضى بين آن و جملههاى قبلش با گذاشتن نقطه
فاصله قرار داده است، امام (ع) در اين قسمت به نوع ديگرى از آزمايشهاى بندگان سركش
و نافرمان اشاره فرموده است كه خداوند بندگان مستكبرش را از طرفى با آنچه در خود
آنهاست و از طرف ديگر با اولياى خاص و پيامبران پاكش كه در چشم آنان ناتوان
مىآيند مىآزمايد، و نيز در اين جمله به بعضى از اسرارى كه در آفرينش اين بندگان
مستضعف و انبياى پاك وجود دارد اشاره فرموده است به اين بيان كه يكى از حكمتهاى آفريدن
خداوند اين بندگان خالص را، همان آزمايش گردنكشان و مستكبران مىباشد.
(44256- 44191) به عنوان شاهد داستان حضرت موسى و هارون و برخوردشان
را با فرعون طغيانگر يادآور شده است:
در تاريخ طبرى اين ماجرا چنين نقل شده است كه وقتى خداوند به آنان
ماموريت ارشاد فرعون را داد به پايتخت او، مصر وارد شدند و مدت دو سال صبحها
مىآمدند تا شب و اجازه ورود مىخواستند و مىگفتند: ما فرستادگان خدا به سوى
فرعون هستيم ولى كسى به آنها جواب درستى نمىداد، دربانها و ماموران آنان را دور
مىكردند و هيچ كدام جرأت و ياراى آن را هم نداشتند كه اين پيغام خطرناك را به
فرعون برساند تا سرانجام يك روز دلقك دربار كه غالبا پيش فرعون مىآمد و برايش
مسخرگى مىكرد و او را مىخنداند، هنگامى كه پيش فرعون رسيد، گفت: پادشاها! مردى
بر در كاخ ايستاده مطلب شگفتى اظهار مىدارد و چنين مىپندارد كه او را خدايى غير
از تو مىباشد، فرعون دستور داد كه داخل شود حضرت موسى با برادرش هارون وارد شد و
عصايش را برداشت، گفت: من پيغمبر خداى آفريننده جهان مىباشم ... تا آخر كه در
تاريخ طبرى ذكر شده است، اما در قرآن قصه موسى و هارون و گفتگويشان و ساير
قسمتهايش در