منقارش بشكافد كه قابيل ياد بگيرد چه عملى
را انجام دهد و بعضى گفتهاند:
دو عدد زاغ پيدا شد يكى از آن دو، ديگرى را كشت و سپس با منقار خود
زمين را كند و آن را در آن ميان مخفى ساخت، قابيل كه اين منظره را مشاهده كرد با
خود گفت: اى واى بر من به اندازه همين زاغ هم نيستم.
حضرت در عبارت بالا فرمود: شما مثل آن كس نباشيد كه بر فرزند مادرش
تكبر ورزيد، فرزند را به مادر نسبت داد نه به پدر، در باره اين انتساب وجوهى ذكر
كردهاند:
الف: ثعلبى گفته است: جزء حقيقى فرزند از ناحيه مادر است (در شكم
مادر صورت آدمى درست مىشود) آنچه از پدر مىباشد نطفه است و آن هم جزء مادّى
فرزند است نه حقيقت او، و نسبت فرزند به پدر از نظر حكمى است نه حقيقى.
ب: بعضى گفتهاند: چون قابيل به علت كشتن برادر كه گناه بزرگى است
انتساب خود را از پدر بريد، چنان كه فرزند نوح به دليل انجام دادن خلاف، از انتساب
به خاندانش قطع شد و خداوند به حضرت نوح فرمود:
«إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ.»[1]
ج: وجه سوم آن كه چون عاطفه مادرى بيشتر است بيشترين مهربانى كه ميان
برادران وجود دارد از ناحيه مادر است نه از جانب پدر، به اين دليل، حضرت فرموده
است به فرزند مادرش كبر ورزيد، ولى بهترين وجه همان وجه اوّل مىباشد، حضرت با
بيان اصل خويشاوندى، زشتى بيشتر اين تكبّر را هم فهمانده است زيرا به اين مطلب
اشاره دارد كه هر دو از يك محل و يك بطن هستند و هيچ كدام بر ديگرى رجحانى ندارند
تا جاى خود بزرگ بينى و تكبر
[1] سوره هود (11) قسمتى از آيه (45)، يعنى: او از خاندان تو
نيست، چون كار ناصالحى انجام داده است.