صفت دروغگويى را براى دنيا استعاره آورده است به دليل آن كه زرق و
برقهاى دنيا، مردم را به خود جلب كرده، فكر مىكنند كه متاعهاى دنيا هميشه برايشان
باقى است ولى يك بار متوجه مىشوند كه چه زود از دست آنها رفت و باقى نماند، اين
جا معلوم مىشود كه آن زرق و برقها سرابى بيش نبوده و توهمهايشان دروغ از كار در
آمد، وصف خيانتكار هم به اين اعتبار است كه گويا دنيا با جلوههاى گول زننده و
زينتهاى فريبكارانه خود به آنان وعده مىداده است كه پيوسته با آنها باقى خواهد
ماند، اما با از بين رفتن و نابوديش خيانتكارى و پيمان شكنى وى آشكار شد.
(43115- 43113)
4- الجحود الكنود،
با ذكر اين دو صفت دنيا را در بى وفايى به زنى مانند ساخته است كه
نعمت وجود شوهر خود را كفران كرده تمام نيكيهاى وى را ناديده مىانگارد و پيوسته
با فريبكارى به سر مىبرد، دنيا نيز رسمش بر آن است كه دلبستگانش را فريبكارانه وا
مىگذارد و از آنان كه با وى اظهار تمايل مىكنند و براى دست يافتن به آن مىكوشند
و به زينتهاى آن مغرورند، متنفّر است و سرانجام آنان را به هلاكت سپرده و به ديگرى
رو مىآورد.
(43118- 43116)
5- العنود الصّدور،
اين جا دنيا را به ناقهاى همانند كرده است كه از چراگاه مخصوص و
هميشگى شتران كناره گرفته و آخور خود را از ديگران جدا ساخته است، دنيا نيز طبق
روش دلخواه مردم رفتار نمىكند و از راهها و مقصدهايى كه به آن منظور آن را
مىطلبند سرپيچى مىكند و از هر كس كه بيشتر به وى ميل و رغبت داشته باشد بيشتر
اعراض و دورى مىكند.
(43121- 43119)
6- الحيود الميود،
نسبت به دلبستگانش بىعلاقه و پيوسته در حال دگرگونى و تغيير است
گاهى به برخى رو مىآورد و زمانى از او اعراض و به ديگرى اقبال مىكند گاهى به سود
انسان و گاهى به زيان او مىباشد.