(كظّوا): همراهى كنيد يعنى بر آن مداومت
داشته باشيد.
(شعار): لباس زيرين كه به تن چسبيده است به معناى علامت نيز به كار
مىرود (رحض): شستن (نّزّاه): جمع نازه، كسى كه دورى مىكند از آنچه سبب بدگويى
مىشود.
(ولّاه): جمع واله: كسى كه از بسيارى سرور، حيران و سرگردان است.
(شيم): نگاه كردن به برق و انتظار كشيدن اين كه ابر آن در كجا
مىبارد.
(ناعق): صيحه زننده (اعلاق): جمع علق، شيئى پر ارزش.
(برق خالب): برقى كه باران ندارد.
(مال محروب): مالى كه تمامش گرفته شده باشد (متصدّيه): خودنمايى
كننده (عنون): بسيار اعتراض كننده و نيز حيوانى كه در راه رفتن از ديگران جلو
مىافتد.
(جموح): حيوان چموش كه صاحبش نمىتواند بر او چيره شود.
(حرون): حيوانى كه هر گاه راه رفتن برايش سخت باشد از رفتن باز
مىايستد.
(مائنه): دروغگو (كنود): ناسپاس (عنود): حيوانى كه از جادّه و چراگاه
و علفزار علفزار منحرف مىشود (صدود، و نيز حيود و ميود): به معناى رو گرداننده و
متمايل به چپ و راست مىباشد.
(حرب): گرفتن و تصرف كردن مال (سلب): آنچه از زره و جز آن، كه در جنگ
به غنيمت گرفته مىشود.
(عطب): هلاكت (ساق): سختى (سياق): مصدر ساقه، سوقا و سياقا مىباشد و
به معناى جان كندن و روح از بدن بيرون آمدن است.
(معاقل): حصارها و پناهگاهها مىباشد.
(لفظتهم): آنان را دور افكند.
(محاول): جمع محاوله به معناى چاره انديشى است.
(معقور): مجروح (مجزور): قطع شده (شلو): تكهاى از گوشت پس از سر
بريدن حيوان (اشلاء الانسان): اعضاى او كه پس از پوسيدن بدن از هم جدا مىشود.
(مسفوح): ريخته شده (غيله): گرفتن ناگهانى (مناص): مصدر ميمى ناص
نيوص نوصا به معناى فرار كردن و پريدن مىباشد.