(فاشى): فراوان و همه جا گير (جدّ): در اين مورد به معناى عظمت و
بزرگوارى است چنان كه انس بن مالك مىگويد: كان احدنا اذا قرء البقرة و آل عمران،
جدّفينا (هر يك از ما، چنان بود كه هر گاه سوره بقره و آل عمران را مىخواند، عظمتى
در ميان ما پيدا مىكرد) (تؤام): جمع توأم: چند فرزند كه در يك زمان در شكم مادر
باشند، خليل نحوى مىگويد:
اصل اين كلمه ووْءَم بر وزن فوعل بوده، و او اول تبديل به ياء شده
است چنان كه و ولج تبديل به تولج شده است.
(آلاء): نعمتها، مفردش ألى به فتح همزه و گاهى مكسور مثل الى حرف جرّ
تلفظ مىشود.
(آلاء): نعمتها، مفردش ألى به فتح همزه و گاهى مكسور مثل الى حرف جرّ
تلفظ مىشود.
(ضرب): سير و گردش (غمره): سختى و نيز غبار نادانى كه عقل آدمى را
فرا مىگيرد.
(حين): هلاكت (رين): مهر شدن و چيرگى گناه، تا جايى كه روى درك و
بصيرت انسان پوشيده شود.
(غابر): باقى مانده و گذشته. (متضادّ) (اسدى): اعمال خير خود را جلو
فرستاد.
(اهطع): شتاب كرد (واكظ على كذا): آن را مواظبت كرد و به آن تداوم
بخشيد (مواكظه): ادامه دادن به امرى