لغو خواهد بود و زايد بر كمال هم موجب نقص
مىباشد پس ثابت شد كه اگر كلام خدا قديم باشد واجب الوجود بالذات و خداى دوم
خواهد بود كه محال است.
تا اين جا بحث دقيق و طولانى مربوط به اثبات ملازمه ميان مقدم و تالى
در قياس استثنايى مورد بحث و بطلان مقدم آن بود اما باطل بودن تالى و جزء دوم قياس
مذكور امرى است روشن، زيرا در مباحث گذشته با براهين فراوانى وحدانيت و يكتايى
خداوند ثابت شده است پس با اين استدلال واضح، ثابت شد كه سخن خدا پديده و حادث است
و نمىتوان آن را قديم فرض كرد.
(41387- 41381)
58- صفت ديگر حق تعالى قديم بودن اوست لا يقال ... لم يكن،
حضرت در اين جمله با اشاره به معناى حدوث، آن را از خداوند نفى
مىفرمايد زيرا حدوث آن است كه شيئى پس از نبودن به وجود آيد.
(41428- 41388)
فتجرى عليه الصفات المحدثات،
حرف فاء در اول جمله كه در جواب نفى عبارت قبلى آمده به اعتبار شرط
است كه در تقدير چنين است اگر خدا حادث مىبود متصف به صفات حادثه مىشد، و چنين
اتصافى براى خداوند باطل است پس خدا حادث نيست و با بيان جمله و لا يكون بينها و
بينه فصل ... فضل، به بطلان تالى اشاره فرموده يعنى اگر حق تعالى با فرض حدوث
ذاتى، صفات حادث بگيرد همانند آنها ممكن و محتاج به صانع شود لذا نه فرقى ميان ذات
حق با صفاتش در اين جهات مىماند و نه امتيازى براى ذات وى بر صفاتش خواهد بود،
چون هر دو از نظر نيازمندى اشتراك دارند و فرمايش حضرت فيستوى ... البديع اشاره به
مطلب محالى است كه از اين همانندى و برابرى صفات و ذات، لازم مىآيد زيرا واضح است
كه تساوى و يكسانى صانع و مصنوع محال مىباشد.
فعل بديع كارى است كه تا كنون فاعل مانند آن را انجام نداده باشد و
عمل نيك را كه بديع مىگويند به اين دليل است كه در شگفتى شبيه كار بىسابقه است و
فاعل چنين كارى مبدع و مصدر آن ابداع است كه معناى اين كلمه را در صفحات