بر زبان پيامبر جارى و از آن طريق آنرا به
وجود مىآورد، و مثله يعنى كلام خود را بر زبان پيامبر جارى ساخت و در ذهن وى
ترسيم فرمود، برخى شارحان گفتهاند مراد آن است كه خداى تعالى سخن خود را براى
جبرئيل بر لوح محفوظ ترسيم فرمود تا آن را به عنوان وحى به حضور پيامبر اسلام و
ديگر پيامبران برساند.
(41380- 41368)
جمله لم يكن من قبل ذلك كائنا
اشاره به اين است كه كلام خدا حادث و مسبوق به عدم مىباشد و عبارت و
لو كان ... ثانيا دليل مطلب را با، يك قياس استثنايى كه به اين ترتيب تشكيل يافته
است بيان مىكند: اگر سخن خدا قديم باشد لازم آيد كه سخن او، خداى دوم باشد و چون
فرض اخير باطل است فرض نخست نيز نادرست است يعنى كلام خدا قديم نيست، دليل ملازمه
ميان مقدم و تالى در اين قياس آن است كه اگر سخن خدا را قديم فرض كنيم از دو حال
خارج نيست يا واجب الوجود است و يا ممكن الوجود، حالت اخير باطل است زيرا اگر ممكن
باشد، با اين كه قديم و از ازل وجود داشته، محتاج به مؤثر است حال اين مؤثّر اگر
غير از ذات حق تعالى باشد به دو دليل محال است.
الف: خداوند در اتصاف به صفت متكلم نيازمند به غير خود باشد.
ب: از ازل با خداوند وجود ديگرى باشد كه اتصاف خدا به متكلم مستند به
او باشد و لازمه اين امر آن است كه آن ديگرى شايستگى بيشترى براى خدايى داشته باشد
و اگر مؤثر، وجودى كلام خدا كه ممكن و قديم فرض شده ذات حق تعالى باشد اين نيز
باطل است زيرا بطور كلى وجود موثر بر اثر تقدم دارد و در اين صورت اگر كلام خدا از
صفات كمال باشد و تأثير علت هم موقعى اتفاق افتاده است كه تمام كمالها در وجود حق
تعالى فعليت دارد تحصيل حاصل لازم آيد كه محال است و اگر قبل از تأثير اثر، ذات
بارى تعالى از اين صفت خالى بوده است لازمهاش آن است كه خداوند پيش از تاثير اين
علت ناقص بوده باشد و اين نيز باطل است ولى اگر اصلا كلام را از صفات كمال ندانيم
وجود آن از ازل در خداوند زايد و