براى خداوند بيان فرموده آن است كه هر گاه
وجود يافتن چيزى را اراده كند، مىگويد: موجود شو، و چنان كه گذشت اراده خدا به
وجود شيئى همان علم و آگاهى او به مصلحت وجودى آن مىباشد، و فعل كن اشاره به
فرمان واجب التأثيرى است كه از ناحيه قدرت ازلى او به منظور ايجاد شيئى صادر
مىشود. حرف فاء در فيكون مفيد ترتيب بدون فاصله و عدم تأخير است و با اين دليل،
فعل در جواب امر حكايت از لزوم وجود يافتن شيئى مىكند.
(41358- 41352)
56- لا بصوت يقرع،
حق تعالى را گوش جسمانى نيست كه صدا بر آن ضربهاى وارد سازد صدا
كيفيتى است كه از برخورد شديد هوا با پرده صماخ در ميان گوش و يا بر جسم ديگرى
پديد آيد و بطورى كه معلوم است اين حالت از خواصّ اجسام مىباشد، بنا بر اين اگر
خداوند اين ابزار شنوايى را داشته باشد بايد جسم باشد و اين امرى محال است.
57- در قسمت بالا سخن اين بود كه خداوند را ابزارى مادى براى شنيدن
نيست اين جا نيز يادآور مىشود كه از خدا صدايى هم بيرون نمىآيد تا شنيده شود
زيرا نداء هم صداى مخصوصى است [1] و آن هم لازمه امور جسمانى و در حق خداوند باطل است [2].
(41367- 41359)
و انّما كلامه تعالى ... كائنا،
متكلمان معتزله از اين عبارت چنين برداشت كردهاند كه سخن خدا حادث
است در حالى كه خود سخن امام به غير آنچه آنها مىگويند تصريح دارد و معناى فعل
منه انشاه آن است كه خداوند سخن خود را
[1] عكس العملى كه از برخورد صوت به وسيله هوا به اجسام خارجى،
دوباره به گوش مىرسد.
[2] چنان كه مشاهده شد شارح اين دو قسمت را دو صفت مستقل براى خدا
و دليل بر نداشتن عضو شنوايى و نداشتن صدا دانسته، در صورتى كه شارحانى از قبيل:
خوئى و ابن ابى الحديد اينها را از متعلّقات جمله قبل مىدانند يعنى وقتى كه خدا
امر به ايجاد شيئى مىفرمايد نه صدايى است كه مركب از حروف باشد، و هوا را بر
اجسام بكوبد و نه خطابى فرياد گونه است تا با گوشها شنيده شود. (مترجم)