عبارت عطف بر لتفاوتت و دليل ديگرى از دلايل
فوق است اما ظاهر آن است كه عطف بر فعل امتنع مىباشد يعنى به دليل آفريدن وسايل
مادى، ديدن وى با چشم ظاهر ممتنع است و چون با چشم ديده نمىشود محال است كه آنچه
در ديگر ديدنيها اثر مىكند در ذات او اثر بگذارد، و برخى ديگر از شارحان برآنند
كه عطف بر فعل تجلّى مىباشد و چنين معنى كردهاند كه خداوند با آفرينش اسباب مادى
و جسمانيات نور خود را در دل خردمندان تابانيده و به دليل اين كه واجب الوجود و
ممتنع العدم است از داشتن مثل و مانند، امتناع ورزيده، مبرّا از آن است كه همانند
ممكنات تحت تاثير مؤثّرى قرار گيرد.
26- صفت بيست و ششم از ويژگيهايى كه ساحت قرب ربوبى از آن مبرّاست آن
است كه محلّ تغيير و دگرگونيها واقع نمىشود، زيرا چنان كه در قبل گفتيم تغيير و
دگرگونى از موجبات امكان است و خداوند واجب است نه ممكن.
27- صفت ديگر اين كه او زوال ندارد و از بين نمىرود.
28- و همچنين وى را افول و غروبى نيست و چنان نيست كه پس از ظهور
غايب شود، چون اينها سبب مىشوند كه در خداوند تغيير و دگرگونى به وجود آيد.
29- خداى را فرزندى نيست، زيرا اگر چنين باشد، خود نيز تولد يافته
خواهد بود و تولد يافته هم نيست و گرنه محدود مىشد، امام (ع) در جمله نخستين از
اين عبارت مدّعاى خود را روشن ساخته و به بخشى از دليل آن نيز اشاره كرده و سپس در
دومين جمله به باقيمانده برهان و نتيجه آن اشاره كرده، بطورى كه از تمام عبارت، پس
از بيان مدّعا، يك قياس استثنايى به اين طريق تشكيل مىشود: اگر خداى را فرزندى
باشد، او خود نيز فرزند ديگرى خواهد بود، ليكن، او فرزند ديگرى نيست و گرنه محدود
مىباشد، امّا محدود هم نيست