مىباشد زيرا قدرت و توانايى بر اين دو امر
را يا خود در خودش آفريده و يا ديگرى به او داده است و هر دو فرض باطل است زيرا در
صورت اول قدرت بر حركت و سكون را كه خودش آفريده به واسطه قدرتى است كه پيش از آن
داشته و اگر اين فرض را تا بىنهايت ادامه دهيم تسلسل لازم آيد ولى اگر در همين
مورد توقف كنيم لازمهاش آن است كه خداوند پيش از آن كه قدرت بر حركت و سكون پيدا
كند قادر بوده و تحصيل حاصل است، اما در صورت دوم كه توانايى بر اين دو امر را از
ديگرى گرفته باشد، احتياج و نياز در ذات وى لازم آيد و اين نشانه مصنوع بودن و
تأثيرپذيرى او مىباشد، و بنا بر اين واجب نخواهد بود.
دليل هشتم: آخرين دليل، اگر خدا را به حركت و سكون توصيف كنيم، لازم
آيد كه از مدلول بودن يعنى [مورد نظر و هدف نهايى بودن] تغيير كند و خود به عنوان
يك پديده دليل و راهنما واقع شود، زيرا چنان كه گفته شد اين صفت دليل بر جسم بودن
و مصنوعيّت است و هر مصنوع و مخلوقى وسيله شناخت صانع و سازنده خود مىباشد همچنان
كه ما از وجود و حدوث جهان آفرينش بر وجود آفريننده آن استدلال مىكنيم و حال آن
كه حق تعالى نخستين صانع و خالق كليه موجودات مىباشد، پس محال است كه حركت و سكون
كه از آثار صنع و دليل بر وجود صانع هستند بر خداوند عارض شوند اين دلايل و بسيارى
از دقايق معنوى، قطرهاى است از درياى بيكران علم مولاى موحّدان امير مؤمنان (ع) و
اين از خصوصيات مقام عصمت و نفس ملكوتى اوست كه بدون سابقه تعليم و تعلّم و
يادگيرى اصطلاحات علمى و فلسفى با چند جمله مختصر تمام راههاى انكار حق را مسدود و
وجود حق تعالى را براى عام و خاص مردم اثبات و همه تشنگان حقيقت را از چشمه فيّاض
دانش خويش سيراب و شاداب فرمايد.