است بعضى خداى را بعد از توجه به جهان ماده
و در وراى عالم آفرينش مىيابند و عدهاى وى را با همه هستى مىبينند و گروهى او
را آن چنان مشاهده مىكنند كه به جز ذات اقدس و هستى كامل او، تمام هستيها معدوم
صرف مىباشند و اينها كسانى هستند كه درود و رحمت بىپايان حق تعالى بر آنان است و
هدايت يافتگان واقعى مىباشند.
(41110- 41098)
و بها امتنع عن نظر العيون،
به همان دليل كه موجودات مادى جهان را با چشم ظاهرى مىتوان مشاهده
كرد اين چنين ديدى در مورد ذات حق تعالى محال و ممتنع است زيرا شرط محسوس بودن كه
داشتن وضع و جهت و رنگ و جز اينها باشد در مورد پروردگار متعال منتفى است پس مشروط
آن هم كه رؤيت با چشم ظاهر باشد غير ممكن است. بعضى شارحان در باره جمله فوق چنين
مىگويند عقلهاى ما به وسيله حواس ظاهرى و اعضاى حس كننده كمال مىيابند و ما با اين
عقلهاى تكامل يافته استدلال مىكنيم بر اين كه رؤيت خداوند ناممكن است پس با وجود
اين اسباب و آلات هم او را مىشناسيم و هم مىفهميم كه وى را جز به وسيله عقل و
خرد نتوان دريافت و مشاهده كرد.
(41168- 41111) 25- يكى ديگر از ويژگيهايى كه حضرت (ع) خداى تعالى را
از آن دور دانسته حركت و سكون است و نسبت دادن اين دو صفت را به خداوند با چند
دليل باطل دانسته است:
نخستين دليل اين است: و كيف يجرى عليه ... احدثه، در اين جمله به
طريق استفهام انكارى عروض آغازها و حركات و حوادث را بر خداوند باطل و ناروا
دانسته است زيرا خودش منشاء تمام آنهاست و همه را او به وجود آورده است و دليل
باطل بودن اين مطلب آن است كه حركت و سكون از جمله آثار حق تعالى در اجسام
مىباشد، و محال است كه آثار وى بر او عارض و از صفات او باشد، مقدمه اول كه اينها
از آثار وجود حق تعالى در اجسام هستند