باشند و حق تعالى چون فاقد اين كمال بوده
آنها را براى خود آفريده است پس قبل از آفرينش آنها ناقص بوده است و اگر كمال
نيستند، وجود آنها در خداوند سبب نقص خواهد بود، چون زايد بر كمال هم نقص است و بر
خدا محال مىباشد.
(41053- 41024)
16- و بمضادّته بين الامور عرف ان لا ضدّ له،
چون او ميان اضداد، تضاد به وجود آورد. دانسته مىشود كه وى را ضدّى
نيست اين عبارت به چند وجه بر نبودن ضدّ براى خداوند دلالت مىكند.
1- تمام اضداد را خدا آفريده است، پس اگر او را ضدّى باشد لازم آيد
كه خودش را هم آفريده باشد زيرا طرفين اضداد مخلوق وى هستند بنا بر اين هم ضد خود
را آفريده و هم نفس خود را با اين كه خداوند مخلوق نيست.
2- تضاد، امرى اضافى و نوعى نسبت ميان اشياء مىباشد و بر دو قسم
تقسيم مىشود، حقيقى و غير حقيقى.
الف- اضافه حقيقى جايى است كه ماهيت هر كدام از طرفين بدون ديگرى به
هيچ وجه قابل تصور نيست، (مثل فوق و تحت) ب- اضافه غير حقيقى آن است كه دو طرف
وجود دارند ولى اضافه و نسبت بر آنها عارض شده است و در هر دو قسمت براى تحقق
اضافه و نسبت تضاد وجود هر دو لازم است و وجود هر كدام بستگى به وجود ديگرى دارد،
پس اگر واجب الوجود ضد داشته باشد وجودش متعلق به غير خواهد بود و واجب الوجود
بالذات نخواهد بود و اين خلاف فرض است.
3- آخرين دليل آن است كه ضدّان دو امر ثبوتى هستند كه پشت سر هم بر
محلّى وارد مىشوند. و اجتماعشان محال است و اگر ضدّى براى خدا فرض شود همچنان كه
او محتاج به محل است خدا هم كه طرف ديگر ضد است نياز به محل خواهد داشت و حال آن
كه در حق تعالى هيچ نيازى نيست نه به محل و نه به چيز ديگرى.
17- نفى قرين از خداوند متعال: امام مىفرمايد: چون ميان موجودات