چند برابر وزن خود را حمل كند، و چنان كه از
داستان سليمان پيامبر با مورچه استفاده مىشود، وى مىتواند از دور با بقيّه موران
ارتباط برقرار سازد: «قالَتْ نَمْلَةٌ: يا أَيُّهَا
النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ
هُمْ لا يَشْعُرُونَ فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها ...»[1] گر چه اين گفته مورچه را حمل بر حقيقت نكردهاند، اما معناى
مجازى آن كه بقيه را آگاه كرده و از هيبت سليمان و لشكريانش آنان را بر حذر داشته،
امرى معتبر است، از داستانهاى عجيب ديگر آن است كه شخصى مشغول ساختن آلات اصطرلاب
بود، حلقهاى را از ميان كوره آتش در آورد و روى زمين انداخت تا سرد شود بر حسب
اتفاق بر روى مورچهاى كه بر روى زمين بود قرار گرفت و هر چه حيوان تلاش كرد كه
خود را نجات دهد حرارت مانع او مىشد، به هر سو مىگريخت تا سرانجام نقطهاى را
گرفت و همان جا ماند تا جانش گرفته شد ولى پس از كاوش و تحقيق معلوم شد كه او
نقطهاى از ميان دايره را انتخاب كرده است كه محل دقيق مركز آن بوده و جاى قرار
گرفتن پايه مركزى پرگار مىباشد، و اين كار حكايت از دقّت احساس وى مىكند زيرا آن
جا، دورترين نقطه از خط آتشين محيط دايره است و حرارت آن كمتر حس مىشود و از
كارهاى حيرتآور اين حيوان آن است كه هرگز متعرض جانورانى از قبيل سرگين غلتان و
ملخ و سوسك سياه نمىشود مگر در صورتى كه اينها از كار افتاده يا زخمى و يا دست و
يا پايشان قطع شده باشد كه در اين موقع آنها را مورد حمله قرار داده و از پا
درمىآورد و حتى اگر مارى هر چند از افعيهاى مصرى باشد كه ضربت خورده يا مجروح
باشد از حمله او در امان نيست و به آن حمله مىبرد تا وى را بخورد
[1] سوره نمل (27) قسمتى از آيههاى (17 و 18) يعنى: مورچهاى به
ديگران گفت: اى مورچگان، به خانههاى خود برويد كه سليمان و لشكريانش ناآگاهانه
شما را پايمال نكنند، پس حضرت سليمان از گفته او خندهاش گرفت ...