(40389- 40386) 19- حق تعالى خود را براى
اوهام و خيالها، روشن و متجلّى ساخته است، چون ثابت شده است كه نيروى واهمه، تنها
محسوسهاى جزيى را در مىيابد، پس معناى تجلّى خداوند براى اوهام آن است كه حق
تعالى در صورتهاى جزيى تمام آنچه كه به وسيله وهمها درك مىشوند، نشان داده است كه
او صانع و موجد آنهاست، زيرا اوهام، موقعى كه به خود و تغييرات عارضه بر خود
مىنگرند، در مىيابند كه موجدى دارند و اين تغييرات از ناحيه اوست و اين ادراك
جزيى غير از ادراك عقلى است كه كلّى مىباشد.
حرف باء در كلمه بها به معناى سببيّت است يعنى اصل وجود اين قوا دليل
اساسى براى تجلّى خداوند در خود آنهاست و ممكن است كه به معناى فى باشد يعنى:
خداوند براى آنها در وجودشان ظهور فرموده است، واژه بل براى برگشتن از امرى ناممكن
(احاطه) و اثبات آنچه ممكن است يعنى تجلى و ظهور حق تعالى.
(40393- 40390)
20- و بها امتنع منها،
نقصانى كه در قواى ادراكى آدمى وجود دارد آنها را از احاطه بر وجود
خداوند باز داشته است زيرا- چنان كه پيش از اين خاطر نشان ساختيم- قوه واهمه و
خيال، اختصاص به جزئيات حسّى دارد و براى درك معانى كلّى و مجرّد از مادّه آماده
نيست. دليلهاى ديگرى هم براى آن وجود دارد كه از جمله آنها، علوّ ساحت اقدس ربوبى
از انواع تركيب است علاوه بر نقصى كه در قواى ادراكى مىباشد. اين صفت به تعبير
ديگر چنين بيان مىشود: نيروى واهمه با اعتراف خود از درك ذات حق تعالى عاجز است،
به دليل اين كه هم خودش ناقص است و هم، كنه ذات حق درك شدنى نيست، هنگامى كه توجه
به خدا مىكند و مىخواهد وى را بشناسد به عجز و ناتوانى خود اعتراف مىكند.