بناحق گرفتن در موردى است كه حق هم مىتواند
باشد، يعنى بين دو طرف قضيه تقابل عدم و ملكه باشد [1].
و اين معنى بطور حقيقى فقط در مورد عقلا صدق مىكند، نه در مورد مرگ كه مقابل وجود
و عدم است مگر به عنوان مجاز و استعاره.
(54231- 54228) 12- در اين صفت مرگ را تشبيه به شمشير قاطع و
برندهاى كرده است كه كمتر كند مىشود و واژه نبوه را براى آن استعاره و آن را به
قلّت و كمى توصيف فرموده، يكى از لطايف ادبى كه شارح در اين جا متذكر مىشود اين
است: در هر سه همتاى از اين نه مورد در سخن امام (ع) سجع متوازى [2] رعايت شده است، كه از جمله زائر غير
محبوب آغاز و به جمله قلّت عنكم نبوته پايان مىيابد.
(54236- 54232) 13- كلمه ظلّ را كه به معناى سايه محسوس است براى
بيماريهاى مرگ آور كه نامحسوس مىباشد استعاره آورده و آن بيماريها را به ابرهاى
تاريك كننده تشبيه فرموده است، زيرا هدف امام (ع) از اين سخنان ترساندن انسان از
مرگ است و ابرهاى تيره كننده و تاريكىزا بهترين وسيله ايجاد رعب و ترس است كه
آدمى خود را در شرف مرگ مىبيند، چنان كه قرآن نيز اشاره مىكند: «وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ[3]» كه آغازى براى ترسيدن از مرگ است.
(54239- 54237) 14- مرگ را در حالى كه بر انسان فرود مىآيد به مردى
تشبيه كرده كه با كمال قدرت و عصبانيت طرف را محكم مىگيرد و از پا در مىآورد و
به اين دليل
[1] عدم و ملكه از اقسام تقابل و در برابر عدم مطلق يا عدم موجود
است و آن نفى چيزى است كه طبعا بايد وجود داشته باشد مثل نابينايى براى انسان و
حيوان كه بطور معمول چشم دارند و بينايند، اما براى سنگ و امثال آن عدم مطلق يا
عدم وجود است زيرا معمولا در اين اشياء نه حس بينايى و نه ابزار آن وجود دارد
(مترجم).
[2] البته در اين فصل از اين خطبه كه رعايت سجع متوازى شده بيشتر
از آن است كه شارح بيان كرده و با مراجعه به متن خطبه شريف معلوم مىشود. (مترجم)
[3] سوره لقمان (31) قسمتى از آيه (31) يعنى: و هر گاه كه امواج
خروشان همانند تودههاى ابر آنان را فرا گيرد، خدا را مىخوانند.