5- احوال آن متفاوت است. احوال خبر مبتداى محذوف است و تقدير آن چنين
است، احوالها احوال مختلفه.
6- متغيّر بودن حالات آن، چنان است كه پس از هر حالتى، حالت ديگرى
پيدا مىشود.
7- خوشى و دلبستگى بدان نكوهيده است، زيرا لذتهاى آن، عاقبتى هلاكتزا
دارد و آلوده به مرضهاى تيره كننده دل و عوارض نامطلوب است و به اين سبب پيوسته
در زبانهاى اغلب مردم مورد مذمت قرار مىگيرد و در زبان كسى هم كه دنيا به كام
اوست و در آسايش و رفاه زندگى مىكند، موقعى كه برخى بيماريهاى فرساينده بر جسم و
جان او عارض مىشود، دنيا مورد نكوهش و مذمّت واقع مىشود.
8- هيچ گونه امنيّتى از خطرهاى آن وجود ندارد و انسان در دنيا از
خطراتش ايمن نيست، خطرهايى كه از لوازم ذاتى و تحولاتى وجودى دنياست و استعدادهاى
كسانى كه بر اثر حركت افلاك و ستارههاى آن، امورى را مىپذيرند در دنيا مختلف است
و ارواح مجرّده، از سوى حق تعالى به هر پذيرندهاى از آنها آنچه آماده دريافتش
هست، افاضه مىكنند.
9- ساكنان دنيا همواره هدف تيرهاى بلايند، واژه اغراض را استعاره از
مبتلايان آورده و كلمه مستهدفه را هم كه از لوازم مشبه به است براى ترشيح ذكر
فرموده است، همچنان كه تيراندازى را استعاره از ايجاد گرفتاريها، و تيرها را به
عنوان ترشيح آورده است.
10- دنيا با ساكنان خود همان رفتارى را دارد كه با گذشتگان داشته است
آنها كه از ايشان عمرشان درازتر و خانههايشان آبادتر و آثارشان بالاتر بود