در اين جمله بعضى چيزها را كه پى آمد غفلت انسان از مواعظ و نصايح
دنياست بيان فرموده است كه يكى متهم كردن آن، در خيرخواهيها و نصيحتهايش مىباشد و
ديگرى دروغ شمردن خبرهاى راست آن است يعنى به دگرگونيهاى گذشته دنيا كه موجب عبرت
است و مكافاتهايى كه يقين به وقوع آن در آينده دارد، بىاعتنا و بدون توجه است.
اين جا جهت مبالغه و از باب مجاز مقدمه را ذكر و نتيجه را اراده فرموده است زيرا
غايت و نتيجه تهمت زدن و تكذيب كردن هر چيز بىاعتنايى به شخص متهم و دروغگو و
اعراض از آن مىباشد.
(53293- 53272)
و لئن تعرّفتها ... الشحيح بك،
امام (ع) به دليل اين كه انسان را به راستگويى دنيا و خيرخواهيش
متوجّه كند تا آن كه به نصايح آن گوش كند و وى را به گمراهى متهم نسازد، با يك
قضيه شرطيه آن را چنين بيان فرموده است:
اگر حال دنيا و خيرخواهىها و گرفتاريهاى آن را درست بيانديشى از
منزلها و خرابههايى كه از ساكنانش خالى مانده و از امتهاى پيشين و قرنهاى گذشته
بودهاند و تمام آنها پندهاى خير خواهانه و عبرتهاى صادقانه است دنيا را همانند
دوستى مهربان و ناصحى دلسوز خواهى يافت، شباهت دنيا به دوستى مهربان از آن نظر است
كه ياد آورنده خوبى است و به تو پند مىرساند و از آن عبرت مىگيرى چنان كه عمل هر
خيرخواه مهربانى همين است.
(53307- 53294)
و لنعم ... محلّا،
در اين عبارت دنيا را بطور مشروط ستوده و مىفرمايد اگر از دنيا چنان
كه خواست خداست استفاده شود يعنى مورد توجه و اعتنا شود اما نه چنان به آن دل خوش
كرده كه وى را منزل و جايگاه ابدى قرار دهى، جايگاهى نيكوست. نعم فعل مدح و اسم [1] آن، دار من لم يرض و مخصوص به
[1] منظور از اسم، بايد فاعل باشد چون نعم كه فعل مدح است فاعل
دارد نه اسم و همچنين در عبارات بعدى. (مترجم)