بر عكس، اگر در وجود انسان عقل و خرد، حاكم شود، قواى ادراكى او،
غبار كدورتى را كه در پى پر خورى و شكمبارگى يافت مىشود از خود مىزدايد، چنان كه
آيينه با صيقل جلا داده و پاك مىشود، و با رفع كدورت از قواى ادراكى، جوهره نفس
آدمى نيز كه با پيروى از خواستههاى جسمانى و هواى نفسانى آلوده و تيره شده بود
جلا و صفا يافته و روشن مىشود و از اين رو به عالم بالا اتصال و شايسته كسب فيض و
گرفتن نور از عالم بالا مىشود.
(51924- 51919)
و برق له لامع كثير البرق،
منظور از كلمه لامع مرحلهاى از خلسه است كه سالك با رياضت و تقويت
اراده به آن مىرسد و در اين مرحله براى او انوار الهى و يا لذّتى پيدا مىشود كه
در سرعت و ظهور و خفا همانند برق جهنده است و در اصطلاح عارفان آن را «وقت»
مىگويند و اين مرحله پيوسته در ميان دو وجد و سرور، قرار دارد كه يكى قبل از آن و
ديگرى پس از آن براى عارف پيدا مىشود، زيرا، هنگامى كه لذّت انوار لامعه را چشيد
و پس از آن جدا شد، در فراق آنچه از دست داده، ناله و آوازى براى او پيدا مىشود.
اين لوامع در آغاز كار براى انسان اندك اندك پيدا مىشود، امّا، موقعى
كه با توجه و دقت به رياضت پرداخت، زياد مىگردد، و از اين رو، امام (ع) با كلمه
لامع اشاره به خود آن نور فرموده و با كثرت برق و افزونى درخشندگى آن اشاره به
كثرتى فرموده است كه با كامل شدن رياضت حاصل مىشود.
احتمال ديگر در معناى عبارت: لامع كثير البرق آن است كه «لامع»
استعاره از عقل فعال و درخشندگى آن به معناى ظاهر شدنش براى عقل انسان و كثرت برق
آن اشاره است به بسيارى ريزش و فيضان آن انوار كه در هنگام توجه دقيق به رياضت
مانند برق براى او ظاهر مىشود.