و مىدانيم قوّه
تعقّلى كه از اسارت هواى نفس خارج باشد بر تشخيص حق از شبهات نيرومند خواهد بود.
امام (ع)
رابطه عبرت و تقوا را با اين جمله كه: «من صحّت اين حقيقت را بر عهده مىگيرم و
درستى آن را ضمانت مىكنم» تأكيد مىكند و كلمه «رهن» را به عنوان استعاره براى
اين ضمانت به كار برده است چنان كه در قول خداى تعالى به همين معنى به كار رفته
است كه: كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ.
چه بسا حقيقت
تقوا بر انسان پوشيده باشد، بدين لحاظ تعريفى از تقوا آورده و مىگوييم: تقوا بر
حسب عرف شرعى به ترس از خداوند تعالى بستگى دارد. بدين توضيح كه شخص متّقى از آنچه
سبب دورى از خدا و توجّه به دنيا و زينتهاى آن مىشود پرهيز مىكند و از روى قصد
از خدا روى برنمىگرداند، و چنان كه دانسته شده، ترك و دورى از دنيا زهد حقيقى است
و تقوا وسيله آن است، بنا بر اين تقوا برترين قدرت براى نزديكى به خدا و بزرگترين
مانع بىتوجّهى به خداست، تقوا به معناى ترس از خدا در اوّل سوره نساء آمده است: يا
أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ^: «اى مردم از خدا بترسيد»، و به همين
معنى در اول سوره حجّ و شعرا نيز آمده است: إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ
أَ لا تَتَّقُونَ: وقتى كه برادر آنها «نوح» به آنها گفت آيا از خدا نمىترسيد؟، و
همچنين در سخن هود و صالح و لوط و شعيب به مردمشان همين معنى منظور شده، و در سوره
عنكبوت از قول ابراهيم تقوا به همين معنى آمده است: وَ إِبْراهِيمَ
إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ»[1]،
«اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ»[2]، الْحَجُّ
أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ[3]، در ديگر آيات قرآن نيز تقوا به همين
معنى آمده است، هر چند بعضى از مفسّران گاهى تقوا را به معناى
[1]
سوره عنكبوت (29): آيه (16): ابراهيم به قوم خود گفت خدا را بندگى كنيد و از او
بترسيد.
[2] سوره
آل عمران (3): آيه (102): از خدا آن چنان كه شايسته اوست بترسيد.