وضع حمل كند و بچه را
شير دهد. در اين جا بود كه عمر گفت اگر على نبود عمر هلاك مىشد، و آن زن را رها
كرد.
در اين مورد
روايت ديگرى نقل شده و آن اين است كه عمر فرمان داد زنى را فوراً نزد او بياورند و
آن زن حامله بود، زن از هيبت او سقط جنين كرد. عمر عدّهاى از صحابه را جمع كرد و
از آنها پرسيد حكم اين موضوع چيست؟ آنها پاسخ دادند تو مجتهدى و به نظر ما چيزى بر
تو واجب نيست. عمر به على (ع) مراجعه كرد و آنچه گذشته بود و صحابه گفته بودند به
آن حضرت گفت. امام (ع) آنچه صحابه گفته بودند ردّ كرد و فرمود: آنچه صحابه گفتند
اگر از روى اجتهاد گفتهاند اشتباه كردهاند و اگر بدون اجتهاد گفتهاند به تو
خيانت كردهاند. نظر من اين است كه تو بايد يك گوسفند ديه بدهى. در اين هنگام عمر
گفت اى ابو الحسن مباد در مشكلى گرفتار شوم كه تو نباشى. منشأ اين احكام عجولانه
جز غلبه قوّه غضبيّه و درشتخويى نيست.
(2692- 2681)
فرموده است:
فصاحبها كراكب الصّعبة ان اشنق لها خرم و ان اسلس لها تقحّم.
بنا به قولى
ضمير «صاحبها» به حوزه كه كنايه از طبيعت عمر و اخلاق اوست باز مىگردد. مقصود اين
است كسى كه با دارنده چنين اخلاقى مدارا مىكند در صعوبت و دشوارى مانند كسى است
كه بر شتر چموش سوار است.
وجه شباهت
اين است كه سوار شتر چموش متحمّل سختى زيادى مىشود و در عين حال از دو خطر محفوظ
نيست: اگر مهار شتر را براى كنترل بسختى بكشد، دماغش پاره مىشود و اگر مهار آن را
آزاد بگذارد شتر او را به وادى هلاكت پرتاب مىكند و چنين است حال كسى كه با فردى
صاحب چنين خلق درشت معاشرت مىكند. اگر به كارهايى كه عجولانه انجام مىدهد اعتراض
كند، اين اعتراض منجر به سختى حال و فساد احوال ميان آن دو مىشود و اگر بر كارهاى
عجولانهاش سكوت كند و او را به حال خود بگذارد كارهايى كه او انجام مىدهد