در مثال اول لباس را
استعاره آورده است از گرسنگى و آنچه متناسب با مستعار له يعنى جوع بوده ذكر كرده
كه عبارت از چشاندن است و اگر در اين مثال رعايت مستعار مىشد به جاى چشاندن بايد
پوشاندن به كار مىرفت.
در مثال دوّم
شير را استعاره آورده است از مرد جنگجو و سلاح كه متناسب با مستعار له (مرد جنگجو)
بوده به كار گرفته است و اگر رعايت جانب مستعار (يعنى شير) را مىكرد بايد چنگال و
ناخن را به جاى سلاح به كار مىبرد.
بحث چهارم-
استعاره بالكنايه
استعاره
بالكنايه به منزله به كار رفتن لفظ در معناى حقيقى است. استعاره بالكنايه آن است
كه بعضى از لوازم مستعار به منظور فهم معناى مقصود در كلام آورده شود بى آنكه به
معناى حقيقى لفظ تصريح شده باشد مانند سروده ابى ذويب:
و اذا
المنيّة انشبت اظفارها، «هر گاه مرگ چنگالهاى خود را در شخصى فرو برد ...» [1]
گويا در اين
مثال درنده را براى مرگ استعاره آورده است ولى نام آن درنده را ذكر نكرده، امّا
بعضى از لوازم آن درنده را (كه چنگال است) براى فهم معناى مقصود اضافه كرده است.
امّا اين كه استعاره بالكنايه چگونه به منزله حقيقت است، بايد دانست كه گاهى صفتى
را براى شيء معقولى استعاره مىآورند و و چنين وانمود مىكنند كه اين صفت در
حقيقت براى آن شيء معقول همواره ثابت است به حدّى كه اين صفت جايگزين معناى معقول
مىشود. مثل اين كه صفت علوّ را براى فضيلت شخصى بر ديگرى استعاره بياورند و چنان
وانمود كنند كه آن شخص برترى مكانى دارد (يعنى محسوس) مانند سروده ابى تمام: