و چنانچه اى خواجه! به خلوت خاصّ حضرت معشوق راه يافتى، ديگر نيازى
به خانقاه و رباط (محلّ عبادت) ندارى؛ زيرا مقصود از انزواى در آن دو، رسيدن به
وصال محبوب است، چون او را با خود و همه مظاهر مشاهده نمايى، به كناره گيرى از خلق
چه حاجت دارى؟ به گفته خواجه در جايى:
آرى، عاشق چون به مشاهده جمال محبوب خويش دست مى يابد، به گونه اى از
خود بىخود خواهد شد كه از راهنمايى عقل بىنياز مى گردد و عشقش رهنماى او مىشود؛
بدين جهت نبايد وى را چون ديوانگان به گفتار و اعمالش مؤاخذه نمود و بى ادبش
ناميد.
خواجه هم مى خواهد بگويد: من هنگامى مكلّف به رعايت ادب مى باشم كه
عقل خود را با آشاميدن شراب تجلّيات حضرت دوست از دست نداده باشم، چون.