responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جمال آفتاب و آفتاب هر نظر؛ شرحى بر ديوان حافظ نویسنده : سعادت پرور، على    جلد : 2  صفحه : 39

گُلعذارى ز گلستانِ جهان ما را بس‌

زين چمن، سايه آن سَرْوِ روان ما را بس‌

نقد بازار جهان بنگر و آزارِ جهان‌

گر شما را نه بس اين، سود و زيان ما را بس‌

يار با ماست، چه حاجت كه زيادت طلبيم؟

دولتِ صحبتِ آن مونسِ جان ما را بس‌

نيست ما را بجز از وصلِ تو در سر هَوَسى‌

اين تجارت ز متاعِ دو جهان ما را بس‌[1]

لذا باز مى گويد:

دواى درد خود اكنون، از آن مُفَرِّح جوى‌

كه در صراحىِ چينىّ و شيشه حَلَبى است‌

اى خواجه! دواى درد عشق تو به معشوق حقيقى را جز دختر رَزْ و آنكه در مظاهر خود را پنهان داشته نمى كند و تنها اوست كه به وجد آورنده‌ات خواهد بود، و به او حيات ابدى مى يابى و آن در كنار موجودات نيست، بلكه با تو و با آنها مى‌باشد؛ كه: «أَلا! إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ مُحِيطٌ»[2]: (آگاه باش! كه حقيقتاً او به هر چيزى احاطه دارد.)؛ پس دواى درد خود را در مظاهر و در خود جستجو نما؛ كه: «سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»[3]: (بزودى نشانه‌هاى آشكار خود را در آفاق و نواحى [جهان‌] و وجود خودشان به آنان نشان خواهيم داد، تا براى ايشان روشن گردد كه براستى تنها او حقّ است.- همچنين:

504

«مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ، جَلَّ أمْرُهُ.»

[4] (هركس نَفْس خويش را بشناسد، كارش بالا مى گيرد.) پس بكوش تا به دواى درد خود دست يابى و از سرگردانى به رَوْح و راحتى نايل آيى. در جايى مى گويد:

اگر به كوى تو باشد مرا مجالِ وصول‌

رسد ز دولت وصل تو، كار من به حصول‌

من شكسته بدحال، زندگى يابم‌

در آن زمان كه به تيغِ غمت شوم مقتول‌


[1] - ديوان حافظ، چاپ قدسى، غزل 326، ص 250.

[2] - فصّلت: 54.

[3] - فصّلت: 53.

[4] - غرر و درر موضوعى، باب معرفة النّفس، ص 387.

نام کتاب : جمال آفتاب و آفتاب هر نظر؛ شرحى بر ديوان حافظ نویسنده : سعادت پرور، على    جلد : 2  صفحه : 39
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست