اى خواجه! دواى درد عشق تو به معشوق حقيقى را جز دختر رَزْ و آنكه در
مظاهر خود را پنهان داشته نمى كند و تنها اوست كه به وجد آورندهات خواهد بود، و
به او حيات ابدى مى يابى و آن در كنار موجودات نيست، بلكه با تو و با آنها
مىباشد؛ كه: «أَلا! إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ»[2]: (آگاه باش! كه حقيقتاً او به هر چيزى احاطه دارد.)؛ پس دواى درد
خود را در مظاهر و در خود جستجو نما؛ كه: «سَنُرِيهِمْ
آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ
الْحَقُّ»[3]: (بزودى نشانههاى آشكار خود را در آفاق و نواحى [جهان] و وجود
خودشان به آنان نشان خواهيم داد، تا براى ايشان روشن گردد كه براستى تنها او حقّ
است.- همچنين:
504
«مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ، جَلَّ أمْرُهُ.»
[4] (هركس نَفْس خويش را بشناسد، كارش بالا مى گيرد.) پس بكوش تا به
دواى درد خود دست يابى و از سرگردانى به رَوْح و راحتى نايل آيى. در جايى مى گويد: