حال اگر پروردگار در موجودى تجلّى كرد، اين موجود خدا را نشان مىدهد
به تمام معنى؛ و نمىشود غير خدا را نشان بدهد؛ چون يك تجلّى و يك ظهور است. نه
اينكه آن شىء داراى استقلال و شخصيّت و أنانِيَّت و نفسانيّت باشد. و فرض كمال
معصومين عليهم السّلام به همين نحو مىباشد، كه داراى مقام هو هويّتاند؛ و در
عالم وحدت وِلائى، يك ولايت بيشتر نيست كه آن هم اختصاص به خدا دارد، و در اين
ظروف تجلّى و ظهور پيدا كرده است. بنابراين، آنها خدا را نشان مىدهند، و خدا أمر
به گناه نمىكند. إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ[1]. «خدا أمر به فحشاء نمىكند.»
وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ[2] «و از فحشاء و منكرات و بغى و ستم نهى مىكند.» قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ[3]
«بگو پروردگار من، أمر به قسط مىكند.»
أئمّه عليهم السّلام مختارند؛ و ليكن با اين اختيار كار خوب را بر
مىگزينند
بنابراين، سازمان وجودى پيغمبر و أئمّه عليهم السّلام، اينطور است كه
از وجود آنها حتماً خير تراوش مىكند؛ نه شرّ.
وَ الشَّرُّ لَيْسَ إلَيْكَ[4]؛ و نيّت سوء در آنها پيدا نمىشود. البتّه نمىخواهيم بگوئيم كه اين
تجلّى به نحوى است كه آنها را مضطرّ و مجبور مىكند؛ أبداً! بلكه اختيار دارند و
با اختيار خود نحوه تجلّى- بواسطه كمالشان- اينطور خواهد بود.
كما اينكه خود پروردگار هم اختيار دارد و كار قبيح هم از او سر
نميزند. و اين منافات با اختيارش ندارد، مختار است ولى با همين اختيار، هميشه
اختيار