در اين كتاب إبراهيم بن محمّد ثقفى كوفىّ، با إسناد خود از محمّد، از
حسن، از إبراهيم، و از أبى زكريّا، از مرد ثقهاى، از كميل بن زياد، به عين آنچه
را كه ما از «خصال» صدوق آورديم، روايت كرده است[2]
و مراد از ثقهاى كه او از كميل نقل كرده، يا فُضَيل بن خَدِيجاست، به قرينه
اينكه غالباً رواياتى را كه از كميل نقل مىكند، بوسيله اين مرد مىباشد، يا عبد
الرّحمن بن جُنْدُباست، به قرينه سائر رواياتى كه اين متن را از كميل بن زياد نقل
كرده است. سائر روايات غالباً از همين شخص است. لذا، ثقه در اينجا از يكى از اين
دو نفر خارج نيست؛ و آن دو نفر هم، هر دو، شخص معتبرى هستند.
روايت «تُحَف العقول» و «أمالى» مُفيد و «حِليَة الاوليآء»
باز همين روايت را شيخ مفيد در «أمالى» در مجلس بيست و نهم نقل
مىكند[3] و نيز أبو
نُعَيم إصفهانى (جدّ مجلسى) در «حِلْيَةُ الاوْلِيَآء» آورده است[4]
و نيز اين روايت را جَدُّنَا العَلَّامَة، محمّد باقر مجلسىّرضوان
اللَهِ عليه، در «بحار الانوار» در باب «أصنافُ النّاسِ فِى الْعِلمِ و فَضلُ
حُبِّ العُلَمآء» از
[1] - كتاب« الغارات» از نفائس كتب شيعه است، كه بزرگان
ما در كتابهاى خود از آن روايت مىكنند؛ و در بسيارى از كتب قدما مطالبى از آن نقل
شده است؛ ولى أصل كتاب در دست نبود، و نسخهاش باندازهاى ناياب بود كه بعضى از
متتبّعين گمان مىكردند كه: أصلًا نسخهاش در دنيا مفقود شده است و فقط آن مقدارى
كه نقل شده، همانست كه از كتب أفرادى مانند مجلسى و ديگران كه از« الغارات» نقل
مىكنند بدست ما رسيده است. ولى الحَمد لِلّه و له الشّكر تقريباً سى و پنج سال
پيش بود كه اين كتاب بواسطه دسترسى به يك نسخه وحيد در دنيا با داستان و شرح
مفصّلى كه دارد بدست آمد و بعداً در دو مجلّد به طبع رسيد و هم اكنون در دسترس
است. و بسيار كتاب نفيس و مُتْقَنى مىباشد. و حقّاً ميتوان آنرا از مفاخر شيعه
بحساب آورد. و از أسانيدى است كه شيعه مىتواند به آن اتّكاء داشته باشد. هم متنش
داراى إعتبار است و هم مضامينش.