حجّتهاى خدا بر أولياء خدا غلبه مىكند.»
اين جمله را آورده است:
لِيَتَّخِذَ الضُّعَفَآءَ وَلِيجَةً مِنْ دُونِ وَلِىِّ الْحَقِّ. «براى اينكه در پناه مردم ضعيف الفكر و الإراده از ولىّ حقّ جدا
شود.»
يعنى براى از بين بردن ولىّ حقّ، به ضعفاى مردم تمسّك مىكند. و
پناهش همين مردم ضعيف و أفراد عوام هستند كه براى خود، صورت بازارى درست مىكند و
اينها را ولىّ و پناهگاه خود قرار مىدهد.
صدوق بعد از اينكه اين روايت را در «خصال» نقل مىكند، مىگويد: من
اين روايت را از طُرق كثيرهاى روايت كردهام و آنرا در كتاب «إكمال الدّين و
إتمام النّعمة فى إثبات الغيبة و كشف الحيرة» تخريج نمودهام[1]
علاوه بر صدوق، شيخ حسن بن علىّ بن حسين بن شُعبة حرّانىّ در «تُحَفُ
العُقول» اين روايت را از گفتار حضرت: إنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ
أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوعَاهَا، كه همان أوّل روايت است، تا
آخر آنچه را كه در «خصال» شيخ صدوق آورده است روايت كرده، و لفظ: وَ رُوَاةُ
كِتَابِهِ، را بعد از لِئَلا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَهِ وَ بَيِّنَاتُهُ، إضافه نموده
است. و در آخر هم اين جمله را آورده:
«اى كميل! ايشانند أمينان پروردگار در ميان خلق خدا، و جانشينان خدا
در روى زمين، و چراغهاى درخشان پروردگار در ميان شهرها، و داعيان و خوانندگان خدا
به سوى دين او؛ چقدر من به ديدار آنها شوق دارم! و من براى خود و براى تو از خدا
طلب غفران مىكنم.»
و نيز اين روايت را شيخ أقدم، أبو إسحق، إبراهيم بن محمّد ثقفى
كوفىّ،
[1] -« خصال» طبع سنگى، ص 87 و 88؛ و در طبع حروفى،
مطبعه صدوق، ص اينطور وارد است: لِيَتَّخِذَهُ الضُّعَفَآءُ وَلِيْجَةً.