حكومت و فتوى) است. و اينك كه ما در صدد
بيان حكم حاكم و بيان حكومت شرعيّه فقهاء هستيم، با اين روايت استدلال بر اين معنى
مىكنيم.
اين از جهت فقه الحديث؛ و اينك مىپردازيم به بحث از سند و دلالت آن.
سند مقبوله، معتبر است
أمّا از جهت سند: سند اين روايت را از كُلَينى و شيخ طوسى بيان
كرديم، و «من لا يَحضُرهُ الفقيه» هم آنرا مُرسَلًا بيان فرموده است، و عمده آن،
سند «كافى» است كه بايد روى آن بحث كنيم.
اين عين عبارت خال أعظم ما حاج مولى أحمد نراقىّ، استاد شيخ أنصارى
رَحِمَهُ اللَه، در «مُستند الشّيعة» است. و با همين چند جمله مطلب را تمام نموده
و حقّ آنرا أدا كرده است. ايشان بعد از اينكه مقدار كمى از اين روايت را بيان
مىكند، ميفرمايد: «ضعيف شمردن اين روايت، با اينكه ضعف آن مُنجَبر است به شهرت،
تا به سرحدّى كه آنرا مقبوله مىنامند، اين نيز غير جيِّد است، و صحيح نيست. زيرا
در سند اين روايت بجز داوُد بن حُصَينكسى نيست كه إنسان در شأن او توقّف داشته
باشد؛ و داوُد بن حصين را هم نجاشى توثيق نموده است. پس اگر آنچه را كه شيخ طوسى،
و ابن عُقده گفتهاند كه: او واقفى است، ثابت شود، مع ذَلك روايت موثّقه بوده و
ضعيف شمرده
[1] -« مستندالشّيعة» ج، كتاب القضآء و الشّهادات،
المسألة الثّالثة، ص، طبع سنگى