ابن بابويه از حضرت صادق عليه السّلام اينطور روايت مىكند كه: أمير
المؤمنين عليه السّلام در احتجاجاتى كه بر أبو بكر كردند؛ و بيست و سه خصلت از
خصال خود را بيان كردند، آخرين احتجاج اين بود كه فرمودند: شما را به خدا سوگند
مىدهم (شما در حضور پروردگار با سوگند من مواجه هستيد) آيا دانستيد كه: عائشه به
رسول خدا صلّى الله عليه و آله گفت: إبراهيم از تو نيست؛ و از فلان مرد قِبطىّ
است؟! و رسول خدا گفت: اى علىّ برو و او را بكش؟! من عرض كردم: يا رسول الله من در
اين مأموريّت مثل مسمار مُحمَى در وَبَر باشم؟! در برابر اين مأموريّت مثل ميخ داغ
شدهاى باشم كه در كُرك فرو مىرود؟!
و معنىِ اين روايت با همان روايت سابقى كه بيان شد، هيچ تفاوت ندارد.
در روايتى كه از «حِليَةُ الَاوليآء» بيان كرديم مىگويد: أَكُونُ فِى أَمْرِكَ إذَا أَرْسَلْتَنِى كَالسَّبَكَةِ
الْمُحْمَاةِ؟! مثل سَبَكة مُحْمَاة باشم؟
بنده در لغت، معنائى براى سَبَكَه نديدم؛ أمّا سَبيكَه هست. سَبيكَه
يك قطعهاى از فضّه يا طلا يا فلزّ ديگرى است كه ذوب كرده و داخِل قالب ميريزند تا
به صورت شمش يا شكل ديگرى در آيد؛ و جمع آن سبائك مىشود. سَبائكِ طلا و نقره،
يعنى شمشهائى كه از طلا يا نقره يا فلزّ ديگرى ذوب كرده و ريختهاند، و اين هم
معنى خوبى است. كَالسَّبَكَةِ الْمُحْمَاةِ، يعنى مثل اين شمشهائى كه داغ مىكنند
و مىريزند و به اين صورت در مىآيد؛ و اين هر جا كه برسد، بخصوص اگر در پشم يا
كُرك برسد مىسوزاند و از بين مىبرد؛ آيا من اينطور عمل كنم؟!