أمير المؤمنين عليه السّلام مىفرمايد: من بند شمشير را به گردن
انداختم و بسوى او رفتم و ديدم آن مرد نزد ماريه است؛ شمشير را كشيده به او نزديك
شدم؛ در اين هنگام او فهميد كه إراده قتلش را دارم؛ بر درخت خرمائى كه در آنجا بود
بالا رفته و خود را بر زمين انداخت و پاهايش را بلند كرد كه من او را ببينم؛ من
ديدم كه او أجَبّ (يعنى مَمْسُوح) بود و هيچ نداشت: مَا لَهُ مِمَّا لِلرَّجُلِ
قَلِيلٌ وَ لَا كَثِيرٌ. شمشير را غلاف كرده و بسوى پيغمبر آمدم و او را خبر دادم.
رسول خدا فرمود: حمد اختصاص به خدا دارد كه از ما أهل بيت، امتحان را برداشت. يعنى
فتنه را برداشت.
و نيز ابن شهرآشوب[4] از ابن
بابَوَيْه روايت مىكند از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمودند: قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلامُ فِى ءَاخِرِ
احْتِجَاجِهِ عَلَى أَبِى