21.
الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة)- به نقل از
ابو سَلَمه-: ما غرفهاى داشتيم كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هر گاه مىخواست
جبرئيل را ديدار كند، در آن جا او را مىديد. در يكى از اين ديدارها، پيامبر صلى
اللَّه عليه و آله به عايشه فرمان داد كه كسى بر او وارد نشود؛ امّا حسين بن على
عليه السلام وارد شد و عايشه متوجّه او نشد كه او را بگيرد. جبرئيل گفت: اين كيست؟
پيامبر
خدا فرمود: «پسرم» و او را گرفت و بر روى ران خود نهاد.
جبرئيل
گفت: هان كه به زودى او كشته مىشود!
پيامبر
خدا فرمود: «چه كسى او را مىكشد؟».
گفت:
امّت تو.
پيامبر
خدا فرمود: «امّت من، او را مىكشند؟!».
گفت:
آرى و اگر بخواهى، سرزمينى را كه در آن كشته مىشود، به تو نشان مىدهم.
جبرئيل
به سرزمين طَف در عراق، اشاره كرد و خاكى سرخ برگرفت و آن را به پيامبر صلى اللَّه
عليه و آله نشان داد و گفت: اين، از خاك قتلگاه اوست.[2]
ج-
سرزمين عراق
22.
المستدرك على الصحيحين- به نقل از امّ سلمه-: پيامبر خدا شبى براى
خوابيدن، دراز
[1] زارَنا رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله وقَد أهدَت لَنا امُّ
أيمَنَ لَبَناً وزَبَداً وتَمراً، فَقَدَّمناهُ، فَأَكَلَ مِنهُ، ثُمَّ قامَ
النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه و آله إلى زاوِيَةِ البَيتِ، فَصَلّى رَكَعاتٍ،
فَلَمّا كانَ في آخِرِ سُجودِهِ بَكى بُكاءً شَديداً، فَلَم يَسأَلهُ أحَدٌ مِنّا
إجلالًا لَهُ.
فَقامَ الحُسَينُ عليه السلام فَقَعَدَ في حِجرِهِ، وقالَ لَهُ: يا
أبَتِ، لَقَد دَخَلتَ بَيتَنا فَما سُرِرنا بِشَيءٍ كَسُرورِنا بِدُخولِكَ، ثُمَّ
بَكَيتَ بُكاءً غَمَّنا، فَلِمَ بَكَيتَ؟