همين پوست و استخوان و بدن مُلْكى و ادراكات حسّى و خيالى گمان كرده و از حقيقت و لبّ خود غافل است. از اين جهت، تمام همّ و حزنش براى مقاصد ملكى و تدبيرات بطن و فرج است، و چون از خود غافل و محجوب است، مقاصد انسانى خود را نداند و براى آن قدمى برندارد. آرى، كسى كه جز حيات حيوانى چيزى در خود درنيافته، جز مقصد حيوانى به چيزى نپردازد.
بالجمله، علم و خصوصاً علم باللَّه و اسماء و صفات و آيات ذات مقدّس و علم به آنچه مربوط است با حق تعالى از اعظم فضايل است، و علم به طرق براهين و فنون استدلالات و علم به مهلكات و منجيات و علم به سنن و آداب شريعت مطهره الهيه از مطلوبات غيريّه است كه به واسطه آنها علم باللَّه- كه در باب علم مقصد اصلى و مقصود ذاتى است- حاصل شود؛ چه كه تمام علوم و شرايع حقّه و اعمال موظّفه و آنچه مربوط به علم اديان است، يا اوّلًا و بىواسطه يا ثانياً و بالواسطه، به علم باللَّه برگردد. و علم باللَّه به طور برهان نيز مقصود اصلى نيست؛ بلكه ميزان در كمال، معرفت اللَّه است كه اخيره مراتب آن فناء مطلق است كه ترك تعيّنات و رفض غبار انانيّت و انيّت است- رزقنا اللَّه و جميع المؤمنين.
فصل سوّم در بيان آنكه علم، از لوازم فطرت مخموره و از جنود عقل است و جهل، از لوازم فطرت محجوبه و از جنود ابليس است
و اين به مراجعه به فطرت بنى الانسان واضح شود كه تمام سلسله بشر، عاشق كمال مطلق هستند، چنانچه سابقاً مذكور شد [1] و همه متنفر از نقص