چون همى كرد از عدم گردون پديد *** وين بساط خاك را مى گستريد
ز اختران ميساخت او مصباحها *** وز طبايع قفل با مفتاحها
اى بسا بنيادها پنهان و فاش *** مضمر اين سقف كرد و اين فراش
آدم اصطرلاب گردون علو است *** وصف آدم مظهر آيات او است
هر چه در وى مينمايد عكس او است *** همچو عكس ماه اندر آب جو است
بر صطرلابش نقوش عنكبوت *** بهر اوصاف ازل دارد ثبوت
تا ز چرخ غيب و از خورشيد روح *** عنكبوتش درس گويد با شروح
عنكبوت اين صطرلاب رشاد *** بى منجم در كف عام اوفتاد
انبيا را داد حق تنجيم اين *** غيب را چشمى ببايد غيب بين