است و تا فرد بخواهد تحقق يابد بايد كثير شود و همچنين در هر يك از افراد كثير
همان طبيعت مقتضى كثرت موجود است و هر يك تا بخواهند در خارج وجود يابند
بايد كثير شود و هكذا پس ممكن نيست كه فردى از آن در خارج موجود شود .
وجه دوم اينكه كثرت مقابل وحدت است , و اگر اقتضاى ذاتى ماهيت كثرت باشد
چگونه كثرت بر وحدت كه مقابل آن است حمل ميشود تا بگوييم زيد انسان است پس
ماهيت را در اينصورت واحدى نتواند بود و بانتفاى وحدات انتفاى كثرت لازم آيد
چه كثرت جز وحدات نيست و چون افراد نباشد ماهيت در خارج نيست و بهر دو وجه
صحيح است كه گفته شود : والا لما كانت مقترنة بمفرد .
كلام متأله سبزوارى در تعليقه بر اسفار در ازدواج بين اشياء كه سبحان من ربط
الماهيات الخ , در اين مقام مطلوبست . فراجع ( ج 2 ط 2 ص 296 ) .