كل واحد من اشخاص الماهية المشتركة فيها , ليس كونه تلك الماهية هو كونه
ذلك الواحد , والا لاستحالت تلك الماهية لغير ذلك الواحد . فاذا ليس كونها
ذلك الواحد واجبا لها من ذاتهافهى بسبب , فهى معلولة .
ترجمه : هر يك از اشخاص ماهيتى كه در آن ماهيت شريكند آن ماهيت بودنش
همان واحد بودنش نيست , و گرنه محال است كه ماهيت به جز اين فرد صادق باشد
. پس اين فرد خاص بودن , واجب ذاتى ماهيت نيست پس اشخاص ماهيت بسببى
تشخص يافته اند پس افراد ماهيت معلول علتى مى باشند .
بيان : اين فص نيز در اثبات مطلب فص سابق يعنى معلول غير بودن ماهيت
موجوده بطريق بيان تشخيص افراد ماهيت است .
قوله : فهى بسبب فهى معلولة ضمير هى در هر دو جمله ممكن است كه بماهيت راجع
باشد چنانكه در فصوص سابقه بماهيت معلوله تعبير ميشد , و ميشود كه باشخاص
راجع باشد و نتيجه هر دو وجه يكى است زيرا كه ماهيت معلوله يعنى ماهيت در
كسوت افرادش در آمده , و اشخاص معلوله يعنى همان ماهيت متحصل بافراد متشخصه
.
و توضيح مطلب اين فص اينكه : افراد يك ماهيت ما به الاشتراكى دارند كه همان
ماهيت آنها است كه على السويه بر همه حمل ميشود ,