رساله است . تاكنون سخن در برخى از مسائل امور عامه و الهيات خاصه بود , و از
اين فص تا قسمت معظمى از فصوص در معرفت نفس است كه مرقات معرفت رب و
مفتاح خز اين ملكوتست .
سر تو جدول درياى وجود صمديست *** دفتر غيب و شهود كلمات أحديست
دل صافيست كه مرآت جمالست و جلال *** جلوه گاه ملكوت ازلى و ابديست
عقل كل والدوام نفس كل وزين اب وام *** آدم بوالعجب فرشى عرشى ولديست
نفس را فوق تجرد بود از امر اله *** واحد است ار چه نه آن واحد كم عدديست
تن بود مرتبت نازلت اندر دو سرا *** نه كه سيف است بغمداندر و او را
امديست
جام صهباى صبوح و تونئى مست مدام *** حق ترا آب حياتست كه باطل زبديست
ديده را گر نبود لذت ديدار رخش *** چاره ديده ببايد كه مر او را رمديست
وحدت صنع خدايى است كه در سمع كيان *** يك نظام است و منزه ز كثرى و
زبديست
واحدى را كه ز كثرت به تناهى نرسد *** نه صباح و نه مساء است و نه امس و نه
غديست
شمس را ذره شعرا شمر از روى حساب *** خلقت و رفعتشانرا نه طناب و عمديست
طوبى آنرا كه شبش چاه رصد خانه اوست *** آسمانرا ز سطر لاب دل او رصديست
حمد لله قدم صدق حسن را همه دم *** در ره دوست زانفاس خوش او مدديست