نام کتاب : اصول فقه شيعه نویسنده : فاضل لنكرانى، محمد جلد : 1 صفحه : 339
آنچه
گفتيم در مورد حروف حاكيه يعنى حروفى بود كه از
واقعيت حكايت مىكنند، مثل «مِنْ» و «إلى» و ...
[1] ولى يك قسم ديگر از حروف داريم كه اين جهت در آنها مطرح نيست و
واقعيتى را حكايت نمىكنند يعنى واقعيتى نيست كه بخواهند از آن حكايت كنند، بلكه
واقعيت با نفس همان حروف ايجاد مىشود كه به آنها
حروف ايجاديه مىگويند، همان گونه كه در عقود و ايقاعات، معنايى كه قبلًا وجود
نداشته با نفس عقد يا ايقاع محقق مىشود. و يا در انشائيات- مثل أمر و نهى-
مىبينيم به دنبال هيئت افعل و لا تفعل، وجوب و حرمت تحقّق پيدا مىكند بعد از
آنكه وجود نداشته است. بعضى از حروف- مثل
حروف تأكيد- نيز اينگونهاند. مثلًا بين جملات «زيدٌ قائمٌ» و «زيدٌ لَقائمٌ»
و «إنّ زيداً لَقائمٌ» از نظر واقعيت هيچ تفاوتى وجود ندارد. واقعيت اين است كه
زيد متّصف به قيام است و اين واقعيت در هر سه مثال يكسان است و حروف مذكور، از
چيزى حكايت نمىكنند بلكه نقش آنها اين است كه با نفس حرف، تأكيد ايجاد مىشود. حروف قسم نيز از اين قبيلند. يعنى
با نفس حرف- به اعتبار اينكه واضع، آن را براى قسم وضع كرده است- ايجاد قسم
مىكنيم. در جملات «جاء زيدٌ من السفر» و «و اللَّه جاء زيدٌ من السفر» واقعيت يك
چيز است و آن آمدن زيد از سفر است و اين واقعيت قابل تغيير نيست، خواه همراه با
قسم باشد يا بدون آن. ولى به لحاظ اينكه مخاطبْ منكر است و حرف شما را قبول
نمىكند، كلام خود را همراه با قسم ذكر مىكنيد. البته انگيزههاى ديگرى نيز براى
قسم وجود دارد. حروف ندا نيز از اين قبيلند يعنى
اين حروف نيز از واقعيتى حكايت نمىكنند بلكه وضع شدهاند تا با نفس حرف، معناى
ندا را ايجاد كنند. شما وقتى مىگوييد: «يا زيد»، با لفظ «يا» از واقعيتى خبر
نمىدهيد بلكه با اين لفظ، ندا را ايجاد كرده و زيد را متّصف به
[1]- البته اگر همين «مِنْ» و «إلى» پشت سر امر
قرار گيرد حكم ديگرى دارد كه بزودى مورد بحث قرار مىگيرد.
نام کتاب : اصول فقه شيعه نویسنده : فاضل لنكرانى، محمد جلد : 1 صفحه : 339