responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : حق اليقين نویسنده : علامه مجلسى    جلد : 1  صفحه : 308

بود در وقتى كه خروج كند.

و دو شيخ بزرگوار و شيخ محمد بن بابويه قمى و شيخ طوسى در كتابهاى غيبت بسند معتبر روايت كرده‌اند از بشير بن سليمان برده‌فروش كه از فرزندان ابو ايوب انصارى بود و از شيعيان خاص امام على النقى عليه السّلام و همسايه ايشان بود در شهر سر من رأى گفت روزى كافور خادم حضرت امام على النقى عليه السّلام بنزد من آمد و مرا طلب نمود چون بخدمت آن حضرت رفتم و نشستم فرمود تو از فرزندان انصارى و ولايت و محبت ما اهل بيت هميشه در ميان شما بوده است از زمان حضرت رسول تا حال و پيوسته محل اعتماد ما بوده‌ايد و من اختيار ميكنم ترا و مشرف ميگردانم بفضيلتى كه بسبب آن بر شيعيان سبقت گيرى بر ولايت ما ترا بر رازى پنهان مطلع ميگردانم و بخريدن كنيزى ميفرستم پس نامه‌اى پاكيزه نوشتند بخط فرنگى و لغت فرنگى و مهر شريف خود را بر آن زدند و كيسه زرى آوردند كه در آن دويست و بيست اشرفى بود فرمودند كه بگير اين نامه وزر را و متوجه بغداد شو و در چاشت فلان روز بر سر جسر حاضر شو پس چون كشتى‌هاى اسيران بساحل رسند جمعى از كنيزان را در آن كشتيها خواهى ديد و بعضى از مشتريان از وكيلان امراى بنى عباس و قليلى از جوانان عرب خواهى ديد كه بر سر اسيران جمع خواهند شد پس از دور نظر كن ببرده‌فروشى كه عمرو بن يزيد نام دارد در تمام روز تا هنگامى كه از براى مشتريان ظاهر سازد كنيزكى را كه فلان و فلان صفت دارد و تمام اوصاف او را بيان فرمود و جامه حرير كنده‌اى پوشيده است و ابا و امتناع خواهد نمود آن كنيز از نظر كردن مشتريان و دست گذاشتن ايشان بر او و خواهى شنيد كه از پس پرده صداى رومى از او ظاهر ميشود پس بدان كه بزبان رومى ميگويد و اى پرده عفتم دريده شد پس يكى از مشتريان خواهد گفت كه من سيصد اشرفى ميدهم بقيمت اين كنيز و صفت او مرا در خريدن راغب‌تر گردانيد پس آن كنيز بلغت عربى بآن شخص خواهد گفت كه اگر بزى سليمان بن داود ظاهر شوى و پادشاهى او را بيابى من بتو رغبت نخواهم كرد مال خود را ضايع مكن و بقيمت من مده پس آن برده‌فروش گويد من براى تو چه چاره كنم كه به هيچ مشترى راضى نميشوى و بغير از فروختن تو چاره نيست پس آن كنيزك گويد چه تعجيل ميكنى و بايد البته مشترى بهم‌رسد كه دل من باو ميل كند و اعتماد بر وفا و ديانت او داشته باشم پس در اين وقت تو برو بنزد صاحب كنيز و بگو كه نامه‌اى با من هست كه يكى از اشراف و بزرگان از روى ملاطفت نوشته است بلغت فرنگى و خط فرنگى و در آن نامه كرم و سخاوت و وفادارى و بزرگى خود را وصف كرده است اين نامه را بآن كنيز بده كه بخواند اگر بصاحب اين نامه راضى شود من وكيلم از جانب آن بزرگوار كه اين كنيز

نام کتاب : حق اليقين نویسنده : علامه مجلسى    جلد : 1  صفحه : 308
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست