از مادّۀ«قضّ»به معنى«منهدم كردن و شكستن و فروريختن
»است:اِنْقَضَّ الْحٰائِط.
«ديوار شكست و فروريخت ».
آيۀ مورد بحث بخشى از سرگذشت شگفتانگيز خضر و موسى(ع)است و
داستان طى ماجراها و گفتگوهاى فراوان به اين جا مىرسد كه آنها به قريهاى رسيدند
كه اهالى آن خسيس و دون همّت بودند،قرآن اضافه مىكند:«...با اين حال آنها در آن
آبادى ديوارى يافتند كه مىخواست فرود آيديُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ[**]آن مرد عالم دست به كار شد تا
آن را بر پا دارد...»كهف77/.
موسى قاعدة در آن موقع خسته و كوفته و گرسنه بود و از همه مهمتر
احساس مىكرد شخصيت والاى او و استادش به خاطر عمل بىرويّۀ اهل آبادى سخت
جريحهدار شده،و ازسوىديگر مشاهده كرد كه خضر در برابر اين بىحرمتى به تعمير
ديوارى كه در حال سقوط است پرداخته،مثل اين كه مىخواهد مزد كار به آنها بدهد و
فكر مىكرد حد اقل خوب بود استاد اين كار را در برابر اجرتى انجام مىداد تا
وسيلۀ غذايى فراهم شود.
لذا تعهد خود را بار ديگر بكلى فراموش كرد و زبان به اعتراض
گشود،امّا اعتراضى ملايمتر و خفيفتر از گذشته،و گفت:مىخواستى در مقابل اين كار
اجرتى بگيرى.
در واقع موسى فكر مىكرد اين عمل دور از عدالت است كه انسان در
برابر مردمى كه اين قدر فرومايه باشند اين چنين فداكارى كند و يا به تعبير
ديگر،نيكى خوب است امّا در جاى خود.