responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مقامع الفضل نویسنده : البهباني، الشيخ محمد علي    جلد : 1  صفحه : 498

پس حسين بر منبر برآمد و گفت- بعد از حمد و ثنا الهى-: منم فرزند رسول خدا و برآمدم بر منبر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) و شما را دعوت مىكنم كه عمل كنيد به سنّت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم)، و مردم بعضى بيعت كردند و در اين حال حمّاد بربرى كه داروغۀ مدينه بود لشكرى جمع كرد و بر در مسجد آمد، چون خواست كه از مركب به زير آيد سيد يحيى بن عبد اللّه شمشيرى كه در دست داشت چنان بر پيشانى او زد كه زره و خود و كلاهش را بريد [1] و نصف سرش را پراند و آن ملعون از اسب در غلطيد و يحيى حمله كرد بر لشكرش و همه گريختند.

و در آن سال؛ مبارك ترك- كه از امراى خليفه بود- به حج آمده بود، چون داخل مدينه شد خبر خروج حسين را شنيد شب پنهانى كس نزد او فرستاد كه من نمىخواهم مبتلا به جنگ تو شوم و در خون سادات داخل گردم، شب جمعى را بر سر لشكر من بفرست، اگر چه ده نفر باشند كه بهانهاى باشد از براى من و من بگريزم، و حسين چنين كرد و او گريخت و به جانب مكّه رفت [2].

و شيخ كلينى روايت كرده است كه: چون حسين خروج كرد و مدينۀ طيّبه را متصرّف شد، فرستاد و حضرت امام موسى كاظم (عليه السلام) را تكليف كرد كه با او بيعت كند، حضرت [3] به نزد او رفت و فرمود: «اى پسر عمّ، مرا تكليف [به] بيعت مكن، پسر عمّ تو محمّد بن عبد اللّه بن الحسن؛ پدرم حضرت امام جعفر (عليه السلام) را جبر بر بيعت كرد و بر او لازم شد امرى چند كه نمىخواست بگويد گفت، يعنى: خبر داد به آنكه كشته خواهد شد و كى او را خواهد كشت، اگر مرا نيز تكليف كنى آنچه مىدانم خواهم گفت».


[1] ج، د: دريد.

[2] مقاتل الطالبيين: 294 و 299 (با اندكى اختلاف).

[3] ج: امام (عليه السلام).

نام کتاب : مقامع الفضل نویسنده : البهباني، الشيخ محمد علي    جلد : 1  صفحه : 498
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست