قبر مادرش را، پس گريست و گريانيد كسانى را كه بر دورش بودند [1].
شيخ صدوق (رحمه اللّه) در «من لا يحضر» در كتاب حجّ در باب «الرجل يبعث بالهدي» از داود رقّى روايت كرده است كه گفت: داخل شدم بر حضرت صادق (عليه السلام) و حال آنكه از مردى طلب داشتم كه مىترسيدم طلب من بسوزد و چيزى عايد [2] من نشود، پس شكوۀ او را به حضرت كردم، حضرت فرمود كه: «چون به مكّه رسى يك طواف كن از جانب عبد المطلّب با دو ركعت نماز، و از جانب ابو طالب (عليه السلام) يك طواف با دو ركعت نماز، و از جانب عبد اللّه يك طواف با دو ركعت نماز، و از جانب آمنه يك طواف با دو ركعت نماز، و از جانب فاطمه بنت اسد يك طواف با دو ركعت نماز، بعد از آن دعا كن و از خدا به طلب كه حق تعالى مال تو را بر تو رساند [3]»، داود گفت: چنين كردم، چون از باب الصفا بيرون آمدم [4] ديدم كه مديون من ايستاده مىگويد كه: اى داود! مرا در اينجا حبس كردى، بيا مالت را بگير [5].
جمعى نوشتهاند كه: اين عمل از براى تحصيل طلب و حق به تجربه رسيده است.
و از حضرت پيغمبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) مروى است كه جبرئيل به او گفت كه: «حق تعالى حرام كرده است بر آتش پشت و شكمى را كه تو را برداشته است و پستانى كه تو را شير داده و دامنى كه تو را پروريده» [6].