و تحصيل آن نمايد و با قدرت بر آن- چون زوجه مطالبه كند- بايد أداء نمايد [1] و به تأخير و تعلّل بعد از مطالبه- در صورت امكان- گناهكار مىشود.
سؤال قسو [166]:
شخصى متوفّى شده قرض داشته و سه پسر دارد؛ دو كبير و يك صغير، و يك قطعه باغى خرابه از او مانده بود، دو پسر [2] كبير آن باغچه را نزد كسى بيع شرط نمودهاند و بيع شرط لازم شده و حال مدّت بيست سال است كه وعده منقضى شده و مشترى آن باغچه را آباد نموده و به قيمت رسانيده، و الحال صغير ادعاء مىنمايد [3] كه من در آن وقت صغير بودهام و راضى نيستم؛ چه حكم دارد؟
جواب:
هرگاه بيع شرط مذكور به اذن وصى متوفّى شده، و بر تقدير عدم وصى؛ به اذن حاكم شرع- يعنى مجتهد- شده و بر تقدير عدم امكان استيذان؛ به صواب ديد جمعى از مؤمنين وقوع يافته، و با عدم امكان اطلاع ايشان نيز كبيرها موافق مصلحت و صرفۀ حال صغير؛ آن معامله را به عمل آوردهاند، صغير را ادعاء نمىرسد، و بر تقديرى كه بر غير نهج شرعى شده باشد صغير را ادّعاء به سهم خرابۀ خود مىرسد، و تسلّطى بر اشجار و امور مستحدثه مشترى ندارد، هرچند كه در اين صورت مىتواند كه او را اجبار بر ازالۀ آنها نمايد، و غرامت آنها بر بايعين است در صورت جهل به غصبيت، و بر مشترى است در صورت علم، و اللّه العالم.
سؤال قسز [167]:
زيد صبيه خود را به بكر داده و اقرار كرده كه- مثلا- بكر دوازده سال [4] خدمت كند و آنچه زيد از باغ و خانه و غيره دارد؛ بعد از مدّت